امید بود که خواهد جفای از فضولی بغدادی غزل 108
1. امید بود که خواهد جفای یارم کشت
نکرد یار جفایی در انتظارم کشت
...
1. امید بود که خواهد جفای یارم کشت
نکرد یار جفایی در انتظارم کشت
...
1. بهترین سیرها سیر بیابان فناست
حالیا جمعیتی کانجاست در عالم کجاست
...
1. جانی که هست رسته ز آزار او کجاست
آزاده که نیست گرفتار او کجاست
...
1. ما را بلای عشق تو عمریست آشناست
از آشنا جدا شدن آشنا بلاست
...
1. هر کرا هست دلی سیمبری خواهد داشت
ز غم سیمبری چشم تری خواهد داشت
...
1. ملولم از تو نمی پرسیم که حال تو چیست
ملول بهر چه موجب ملال تو چیست
...
1. در عشق شهرتم سبب اشتهار تست
بی اعتباریم جهت اعتبار تست
...
1. هست ما را زندگی از جوهر شمشیر دوست
روح ما گر هست جوهر جوهر شمشیر اوست
...
1. دل دامن هوای تو محکم گرفته است
مرغی چنان هوای چنین کم گرفته است
...
1. اگر رسوا شدم رسواییم را شد فغان باعث
فغان را سوزش دل سوزش دل را بتان باعث
...
1. با عارض تو شمع کشیدی زبان بحث
وز گرمیش گرفته زبان در میان بحث
...
1. حقه لعل لبش صد درد دارد در علاج
او ز ما مستغنی و ما را باو صد احتیاج
...