آثار فیض کاشانی

صفحه 8 از 113
113 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی

1 دلم گرفت ازین خاکدان پر وحشت ره بهشت کدامست و منزل راحت

2 بلاست صحبت بیگانه و دیار غریب کجاست منزل مألوف و یار بی کلفت

3 زسینه گشت جدا و نیافت محرم راز نفس گره شده در کام ماند از غیرت

4 اگر بعالم غیبم دریچهٔ بودی زدودمی بنسیمی دمی ز دل کربت

1 گرانی از بدرون آید از در جنت برون روم زدر دیگر ای فلان همت

2 خیال قرب گرانان دلم گران دارد چو جای دیدن ایشان و کلفت صحبت

3 شود زدور چو سنگین عمامهٔ پیدا نعوذ بالله از این قوم فاقرؤا تبت

4 بسر ببسته و پیچیده حبلهای مسد برد زحبلش حمالهٔ الحطب غیرت

1 قد تجلی جماله جلوات و تبدی جلاله سطوات

2 لم یدع فی الصدور من قلب سلبه للقوب بالحرکات

3 لم یذر فی الرؤس من عقل قهره للعقول باللمخات

4 من رای مرهٔ محاسنه حار فیها و حام فی الفلوات

1 یک نظر مستانه کردی عاقبت عقل را دیوانه کردی عاقبت

2 با غم خود آشنای کردی مرا از خودم بیگانه کردی عاقبت

3 در دل من گنج خود کردی نهان جای در ویرانه کردی عاقبت

4 سوختی در شمع رویت جان من چارهٔ پروانه کردی عاقبت

1 بدل و بجان زد آتش سبحات حسن و زیبت بجهان فکند شوری حرکات دلفریبت

2 دل عالمی زجا شد زتجلی جمالت دو جهان بهم برآمد زکرشمهٔ غریبت

3 تو گل کدام باغی چه شود دهی سراغی که برم بدیده و سر نه بدامن بجیبت

4 گل گلشن وفائی همه مهری و وفائی چه شود که گوش داری بفغان عندلیبت

1 بکجا روم زدستت بچه سان رهم زشستت همه جا رسیده شستت همه را گرفته دستت

2 بکشی بشست خویشم بکشی بدست خویشم بکش و بکش که جانم بفدای دست و شستت

3 بمن فقیر مسکین چو گذر کنی بیفکن نظری چنانکه دانی بزکوهٔ چشم مستت

4 بنوازی ار گدائی به تفقد و عطائی نکنی ازین زبانی نرسد از آن شکستت

1 اگر راه یابم ببوم و برت سراپا قدم گردم آیم برت

2 بکویت بیابم اگر رخصتی ببوبت کنم عیش در کشورت

3 ندارم شکیب از تو ای جان من تو آئی برم یا من آیم برت

4 قدم رنجه فرما بیا بر سرم بقربان پایت بگرد سرت

1 گل بنفشه دمیدن گرفت گرد عذارت نه چشم بد نگریدن گرفت گرد عذارت

2 غلط نه این ونه آن دودآه عاشق زارت بلند گشت و رسیدن گرفت گرد عذارت

3 نه آنجمال دلاویز بس که داشت حلاوت سپاه مور چریدن گرفت گرد عذارت

4 غلط که آهوی چشم توکرد نافه گشائی نسیم مشک وزیدن گرفت گرد عذارت

1 گفتم چه چاره سازم با عشق چاره سوزت گفتا که چاره آورد این کارها بروزت

2 گفتم که سوخت جانم در آتش فراقت گفتا که کار خامست باید جفا هنوزت

3 گفتم زسوز هجران آمد مرا بلب جان گفتا که سازی آخر سربرکند زسوزت

4 گفتم تموز هجران در من فکند آتش گفتا بهار وصلی آید پس از تموزت

1 اگر ساغر دهد ساقی ازین دست بیک پیمانه از خود میتوان رست

2 حریفانرا چه حاجت با شرابست اشارتهای ساقی میکند مست

3 چه لازم روی از مادر کشیدن بمژگان هم دل ما می توان خست

4 به بستن من خوشم تو با شکستن بنو هر لحظه عهدی میتوان بست

آثار فیض کاشانی

113 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی