1 کعبهٔ وصل تو پناه منست طاق ابروت قبله گاه منست
2 چشم فتان مست خونریزت خود زبیداد خود پناه منست
3 خود ره لشگر غمت دادم غارت خان و مان گناه منست
4 بنگاهی اگر خراب شدم چشم مست تو عذرخواه منست
1 گر کشی و گر بخشی هر چه میکنی خوبست کشتن از تو میزیبد بخشش از تو محبوبست
2 گر نوازی از لطفم ور کدازی از قهرم هر چه میکنی نیکوست التفات مطلوبست
3 گر وفا کنی شاید ورجفا کنی باید قهرهات مستحسن لطفهات محبوبست
4 جلوه های تو موزون غمزهای تو شیرین نازها بجای خود شیوهات مرغوبست
1 لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم مست مست این باقی جان گوبرو آن جان باقی هست هست
2 چشمان مستت را مدام مستان چشم تو غلام چشمان مستت می بدست مستان چشمش می پرست
3 هم چشم مستت فتنه جوهم مست چشمت فتنه خو در هند و در ایران فتد بس فتنه ها زآن ترک مست
4 گرچشم بیمارت بلاست بیمار چشمت را دواست هم از بلا یابد شفا آنکش بلای عشق خست
1 شوریدگان عشق را ای مطرب آهنگ فناست برگ نوا را ساز کن ساز ره مستان نواست
2 بیخ طرب در چنک ما اندوه و غم دلتنگ ما لذات دنیا ننگ ما ما را ببزم دوست جاست
3 زاهدزجنت دم زندسلطان زتاج وتخت وملک مارانه این زیبدنه آن فوق دوعالم جای ماست
4 جا درزمین گوتنگ باش ماراکه درعرش است دل در زیر سرگوسنگ باش ما را چو برافلاک پاست
1 نگارا در غمت جانم حزین است بهر جزو دلم در وی دفین است
2 ترا رحمی بباید یا مرا صبر چه سازم چون نه آنست و نه اینست
3 امیر حسن را خوی آنچنانست اسیر خلق را عشق اینچنین است
4 تقاضای جناب حسن آنست تمنای خیال عشق این است
1 صحرا وباغ و خانه ندانم کجا خوش است هرجا خیال روی تو باشد مرا خوش است
2 در دوزخ ار خیال توام همنشین بود یاد بهشت می نکنم بس که جا خوشست
3 غمخوار گومباش غمین از بلای ما ما عاشقان غمزده را در بلا خوشست
4 با آب چشم و آتش دل گشته ام مقیم برخاک کوی دوست که آب وهوا خوش است
1 گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
2 گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است
3 گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است
4 گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است
1 سبزهٔ خط تو دیدن چه خوش است در بهار تو چریدن چه خوش است
2 در جمالت نگرستن چه نکوست گل زگلزار تو چیدن چه خوشست
3 از دهان تو گرفتن کامی شکر از تنک کشیدن چه خوش است
4 جای در سایهٔ زلفت کردی مو بموی تو رسیدن چه خوش است
1 سوی تو بی تاب دویدن خوشست برقع از آن روی کشیدن خوشست
2 می زدهان تو کشیدن نکوست جان زلبان تو مکیدن خوش است
3 در هوس بوسه لعل لبت جان بلب کام رسیدن خوش است
4 گوشهٔ ابروی تو آن ماه نو بر رخ خورشیدن تو دیدن حوشست
1 من و هزار گدا همچو من بنزد تو هیچست گدا چه پادشهان زمن بنزد تو هیچست
2 کجا رسند بحسن تو دلبران خطائی بتان چین و خطا و ختن بنزد تو هیچست
3 ندیده روی تو ورنه به بت کجا نگرستی نکوترین بتی از برهمن بنزد تو هیچست
4 بهار عارض تو برد آبروی بهاران بهار و گلشن و طرف چمن بنزد تو هیچست