آثار فیض کاشانی

صفحه 11 از 113
113 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی

1 در غمزه مستانه ساقی چه شرابست کز نشأه آنجان جهان مست و خرابست

2 هشیار نه یک زاهد و مخمور نه یک مست مستست تر و خشک جهان اینچه شرابست

3 عشقست روان در رک و در ریشه جانها ذرات جهان مست ازین بادهٔ ناب است

4 از عشق زمین جام شرابی است لبا لب وین چرخ نگونسار برین جام حباب است

1 دمبدم دل ما را از الست پیغام است از بلی بلی جانرا تازه تازه اسلامست

2 خاص می نه پندارد کاین بروز اول بود بعد از آن سخن بگسست این عقیده عامست

3 گوش هر خدا بینی مستمع بود از حق وانکه او نمی بیند بی گمان که او خامست

4 هر دو کون را ایزد دم بدم در ایجاد است خلق راست راز کن مستی که بی جام است

1 صورت انسان دگر معنی آن دیگر است صورت انسان مس و معنی انسان زرست

2 مس چه بودلحم وپوست زرچه بودعشق دوست این مس اگر زر شود ازدو جهان بر ترست

3 عشق بود روح دین چشم و چراغ یقین هر که درو عشق نیست کفر درو مضمرست

4 عشق رساند ترا تا به جناب خدا در ره اطوار صنع راهرو و رهبرست

1 زغفلت تو ترا صد حجاب در پیش است صفای چهرهٔ جانرا نقاب در پیش است

2 بسی کتاب بخواندی کتاب خویش بخوان زکردهای تو جانرا کتاب در پیش است

3 حساب کردهٔ خود کن حساب در چه کنی که ماند از پس و روز حساب در پیش است

4 عذاب روح مکن بهر مال دنیی دون عذاب قبر و سوال و جواب در پیش است

1 ای آنکه توئی قبله ارباب کیاست چون تو نبود راهنمائی بنفاست

2 گر دعوی دانش کنی از بهر مباهات تسخیر نموده است ترا حبّ ریاست

3 ای سایس اغیار بتعلیم و هدایت نفس دغلت را نکنی هیچ سیاست

4 ای حارس بیگانه ز انواع جهالت خود را نکنی هیچ زابلیس حراست

1 راز در دل شده کره محرم کجاست مردم فهمیده در عالم کجاست

2 در گلو بس قصه دل غصه شد برنیارم زد نفس همدم کجاست

3 زخم این نامحرمانم دل بخست محرمی کو در جهان مرهم کجاست

4 غم بخواهد کنند بنیاد مرا راه آن معمورهٔ بی غم کجاست

1 خمار گشت مرا ساقیا شراب کجاست نکرد چارهٔ این درد دُرد ناب کجاست

2 شکیب و صبر مفرما نماند صبر و شکیب مزن زتاب و توان دم توان و تاب کجاست

3 چو نام او شنوم دل در اضطراب آید دلست مضطرب آن جان اضطراب کجاست

4 شباب عمر بود وصل یار و هجران شیب زشیب هجر بجان آمدم شباب کجاست

1 دل که ویران اوست آباد است جان چو غمناک از او بود شاد است

2 موبمو خویش را بدو بندم هر که در بند اوست آزاد است

3 این سعادت بسعی می نشود غم او روزی خداداد است

4 در خرابی بود عمارت دل خانهٔ دل زعشق آباد است

1 جمال یار که پیوست بی قرار خود است چه در قفا و چه در جلوه در قرار خود است

2 همیشه واله نقش و نگار خویشتن است مدام شیفتهٔ زلف تا بدار خود است

3 هم اوست آینه هم شاهد است و هم مشهود بزیر زلف و خط و خال پرده دار خود است

4 هم اوست عاشق و معشوق و طالب و مطلوب براه خویش نشسته در انتظار خود است

1 چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است سری که عشق درونیست خانه تار است

2 هزار خرمن شادی به نیم جو نخرد بجان دلی که غم عشق را خریدار است

3 بعشق زنده بود هر چه هست در عالم جهان نئیست درو جان عشق درکار است

4 چو همتی طلبی از جناب عشق طلب که هر دو کون جنودند و عشق سردار است

آثار فیض کاشانی

113 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی