ای عشق رسوا کن مرا گو نام از فیض کاشانی غزل 809
1. ای عشق رسوا کن مرا گو نام بر من ننگ شو
باید که من عشرت کنم گو ناصحم دلتنگ شو
...
1. ای عشق رسوا کن مرا گو نام بر من ننگ شو
باید که من عشرت کنم گو ناصحم دلتنگ شو
...
1. راه حق را مرد باید مرد کو
توشهٔ آن درد باید درد کو
...
1. هجران جانان تا بچند آ» یار کو آن یار کو
وین شورش دل تا بکی دلدار کو دلدار کو
...
1. ای عاقلان دیوانهام زنجیر زلف یار کو
بر شعلهای شوق دل پروانهام دلدار کو
...
1. خبری ای صبا ز یار بگو
سخنی چند از آن دیار بگو
...
1. میفزاید جان حدیث عاشقان بسیار گو
بگذر از افسانه اغیار و حرف یار گو
...
1. دم بدمش به بین ببین تازه بتازه نو بنو
گل ز رخش بچین بچین تازه بتازه نو بنو
...
1. عشق رسید و دل بزد نوبت پادشاه نو
عقل و سپاه عقل را کرد برون سپاه نو
...
1. ز حق رسید ندا لا اله الا هو
دلم ربود ز جا لا اله الا هو
...
1. خوشه چین حسنم من گرد خرمنت ای ماه
بر امید احسانی آمدم بدین درگاه
...
1. جامی لبا لب بایدت لب بر لب ساقی بده
زان بادهٔ باقی بکش وین باقی جان را بده
...