1 هر که آگه شد از فسانهٔ ما عاقبت پی برد بخانهٔ ما
2 آنکه جوید نشان نشان نبرد بی نشانی بود نشانهٔ ما
3 بگذراند زعرش هر که نهد سرطاعت بر آستانهٔ ما
4 توسن چرخ را بدین شوکت رام کرده است تازیانهٔ ما
1 ای زتو خرّم دل آباد ما وز تو غمگین خاطر ناشاد ما
2 عشق تو آزادی در بندگی بندهٔ تو گردن آزاد ما
3 ای گشاد بندهای بسته تو بستهٔ تو بند ما در زاد ما
4 ای زتو آباد دلهای خراب وی زتو ویران دل آباد ما
1 اشکهای گرم ما و آههای سرد ما کس نداند کز کجا آید مگر هم درد ما
2 عاقلان را کی خبر باشد زحال عاشقان کی شناسد درد ما جز آنکه باشد مرد ما
3 خام بیدردی چه داند اشک گرم و آه سرد دردمند پختهٔ باید شناسد درد ما
4 شهسوار عرصهٔ عشقیم گردون زیر ران بستهٔ این چار ارکان کی رسد در گرد ما
1 بوئی زگلشنی است بدل خارخار ما باید که بشکفد گلی آخر زخار ما
2 درنقش هر نگار نگر نقش آن نگار گرچه نگار و نقش ندارد نگار ما
3 رفتم چو در کنارش ازمن کناره کرد کر خود کناره گیر و درآرد کنار ما
4 کردیم از دو کون غم دوست اختیار بگرفت اختیار زما اختیار ما
1 دارد شرف بر انجم و افلاک خاک ما آئینهٔ خدای نما جان پاک ما
2 تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
3 درما فکنده دانهٔ از مهر خویشتن تا کاینات جمع شود در شباک ما
4 در بدو آفرینش و تخمیر آب و گل با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما
1 غم زخوی خویش داردخاطر غمناک ما نم زجوی خویش دارد دیده نمناک ما
2 ناله اش از جور خویشست ایندل پر آرزو زخمش از دستخودست این سینهٔ صد چاک ما
3 بر روان ما زخاک ما بسی بیداد رفت داد میخواهد زخاک ما روان پاک ما
4 باک جان ما زخاک ما و باک دل زخود نیست ما را هیچ باک از دلبر بی باک ما
1 بالا رویم بس که زاندازه گذشتیم در عالم دل در چه شمارست دل ما
2 بر تابهٔ عشق تو برشتند دل ما با درد و غم و غصه سرشتند گل ما
3 صد شکر بدست آمدش این گنج سعادت گر عشق نمیبود چه میکرد دل ما
4 دهقان ازل کشت درین یوم محبت زان بر ندهد غیر بلا آب و گل ما
1 بررهگذر نفحهٔ یار است دل ما خرّم تر از ایام بهار است دل ما
2 از غیب رسد قافلهٔ تازه بتازه آن قافله را راهگذار است دل ما
3 روشنتر از آئینه و آب و مه و مهر است پاکیزه ز زنگار و غبار است دل ما
4 خالی نبود یکنفس از حور سرشتی پیوسته نگارش بکنار است دل ما
1 یا رب بریز شهد عبادت بکام ما ما را زما مگیر بوقت قیام ما
2 تکبیر چون کنیم مجال سوی مده در دیدهٔ بصیرت والا مقام ما
3 ابلیس را به بسمله بسمل کن و بریز ز امّ الکتاب جام طهوری بکام ما
4 وقت رکوع مستی ما را زیاده کن در سجده ساز ذروهٔ اعلی مقام ما
1 یا رب تهی مکن زمی عشق جام ما از معرفت بریز شرابی بکام ما
2 از بهر بندگیت بدنیا فتاده ایم از بندگیت دانه و دنیات دام ما
3 چون بندگی نباشد از زندگی چه سود از باده چون تهیست چه حاصل زمام ما
4 با تو حلال و بی تو حرامست عیشها یا رب حلال ساز بلطفت حرام ما