آثار فیض کاشانی

صفحه 2 از 113
113 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی

1 از دل که برد آرام حسن بتان خدا را ترسم دهد بغارت رندی صلاح ما را

2 ساز و شراب و شاهد نی محتسب نه زاهد عیشی است بی کدورت بزمیست بی مدارا

3 مجلس ببانک نی ساز مطرب سرود پرداز ساقی مهٔ دل افروز شاهد بت دل آرا

4 با اینهمه چسان دین در دل قرار گیرد تقوی چگونه باشد در کام کس گوارا

1 وصف تو چه میکنم نگارا آن وصف بود ثنا خدا را

2 از باده کیست نرگست مست رویت زکه دارد این صفا را

3 شمشاد ترا که داد رفتار کز پای فکند سروها را

4 از لطف که شد تن تو چون گل وزقهر که شد دلت چو خارا

1 یارا یارا ترا چه یارا تا دل بربائی اذکیا را

2 این دلبری از تو نیست بالله این فتنه زدیگریست یارا

3 آنکسکه نگاشته است نقشت بر صفحهٔ نیکوئی نگارا

4 در پردهٔ حسن تست پنهان دل میبرد از بر آشکارا

1 اگر فضل خدای ما بجنبش جا دهد ما را بعشق او دهیم از جان و دل فردوس اعلا را

2 بآب چشم و رنگ زرد و داع بندگی بر دل که در کاراست ما را نیست حاجت حقتعالی را

3 بود تاویل این مصراع حافظ آنچه من گفتم باب ورنگ وخال وخط چه حاجت روی زیبا را

4 نباشد لطف او با ما چه سود از زهد و از تقوی چوباشد لطف اوبا ما چه حاصل زهدوتقوی را

1 شود شود که شود چشم من مقام ترا شود شود که بینم صباح و شام ترا

2 شود شود که شوم غرق بحر نور شهود بدیده تو به بینم مگر بکام ترا

3 شود شود که نهم روی مسکنت بر خاک بدرگه تو و خوانم علی الدوام ترا

4 شود شود که دل و جان و تن کنم تسلیم برای خویش نباشم شوم تمام ترا

1 درآ در عالم معنی نظر کن سوی این صحرا که گل گل بشکفا دل گل خود روی این صحرا

2 جهان معنیست ان ارض واسع کان شنیدستی بیا هجرت کن از اقلیم صورت سوی این صحرا

3 معطر دارد از بوی گل قدسی جهانی را بیا ای جان من فیضی ببر از بوی این صحرا

4 درینصحراست آهوئیکه از شیران رباید دل زهی صیادی چشم خوش آهوی این صحرا

1 بهل ذکر چشمان خونریز را بمان فکر زلف دل آویزرا

2 دل و جان بیاد خدا زنده دار بحق چیز کن این دو ناچیز را

3 اگر مستی آرزو با شدت بکش ساغر عشق لبریز را

4 زحق عشق حق روز و شب میطلب بزن بر دل این آتش تیز را

1 بده ساقی آن جام لبریز را بده بادهٔ عشرت انگیز را

2 میی ده که جان را برد تا فلک درد کهنه غربال غم بیز را

3 چه پرسی زمینا و ساغر کدام بیک دفعه ده آن دو لبریز را

4 گلویم فراخست ساقی بده کشم جام و مینا و خم نیز را

1 از دو عالم دردت ای دلدار بس باشد مرا کافر عشقم اگر غیر تو کس باشد مرا

2 با تو باشم وسعت دل بگذرد از عرش هم بی تو باشم هر دو عالم یک قفس باشد مرا

3 من نمیدانم چسان جانم فداخواهد شدن این قدر دانم نگاهی از تو بس باشد مرا

4 عمر خواهم پایدار و جان شیرین بیشمار بر تو می افشانده باشم تا نفس باشد مرا

1 از جمال مصطفی روئی بیاد آمد مرا وز دم و یس القرن بوئی بیاد آمد مرا

2 فکرتم در سر معراج نبی اوجی گرفت قرب حق سوی بی سوئی بیاد آمد مرا

3 درکنار بحرعلم ساقی کوثر شدم از بهشت معرفت جوئی بیاد آمد مرا

4 سوی وجه الله رهی میخواستم روشن چو مهر زاهل عصمت یک بیک روئی بیاد آمد مرا

آثار فیض کاشانی

113 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فیض کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی