گاهی به غمزهای دلی آباد از فیض کاشانی غزل 357
1. گاهی به غمزهای دلی آباد میکند
گاهی به لطف غمزدهای شاد میکند
1. گاهی به غمزهای دلی آباد میکند
گاهی به لطف غمزدهای شاد میکند
1. زور بازوی یقینش رفع هر شک میکند
هر که اواز لوح هستی خویش را حک میکند
1. غمزهٔ چشم پرفنت سحر حلال میکند
بیسخن آن لب و دهان وصف جمال میکند
1. سوی این دون گدا آنشاه کی رو میکند
التفاتی از سگش میخواهم او کی میکند
1. این دل سرگشته خود را جستجو کی میکند
عمر شد سوی صراط الله رو کی میکند
1. اهل معنی همه جان هم و جانان همند
عین هم قبله هم دین هم ایمان همند
1. این فقیهان که بظاهر همه اخوان همند
گر به باطن نگری دشمن ایمان همند
1. خوش آنکه کشتگان غمش را ندا کنند
تا وعدههای وفا را وفا کنند
1. شاهدان گر جلوه بر ایمان کنند
کفر و ایمان هر دو را یکسان کنند
1. دل عالم حسن تو کی رنج و تعب بیند
گر عالم عقل آید صد عیش و طرب بیند
1. آنان که ره عالم ارواح بپویند
مردانه ز آلایش تن دست بشویند
1. یار را با تو کار خواهد بود
کارها را شمار خواهد بود