در دیگ عشق باده کشان جوش از فیض کاشانی غزل 333
1. در دیگ عشق باده کشان جوش کردهاند
بر خود ز پختگی همه سرپوش کردهاند
1. در دیگ عشق باده کشان جوش کردهاند
بر خود ز پختگی همه سرپوش کردهاند
1. قومی به منتهای ولایت رسیدهاند
از دست دوست جام محبت چشیدهاند
1. خنک آن روز که از عقل نجاتم دادند
سوی آرامگه عشق براتم دادند
1. از سر ازل پرده به بوی تو گشادند
اول در ایجاد بروی تو گشادند
1. خوشا آنان که ترک کام کردند
به کام عار ننک از نام کردند
1. در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
1. عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند
بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند
1. جهان را بهر انسان آفریدند
در ایشان سر پنهان آفریدند
1. صد جلوه کنی هر دم و دیدن نگذارند
گل گل شکفد زان رخ و چیدن نگذارند
1. در روی چه خورشید تو دیدن نگذارند
گرد سر شمع تو پریدن نگذارند
1. عاشقان محو یار میباشند
در غم عشق زار میباشند
1. عارفان از چمن قدس چو بوی تو کشند
خویش را بیخرد و مست بکوی تو کشند