از می عشق مست خواهم شد از فیض کاشانی غزل 310
1. از می عشق مست خواهم شد
و ز نگاهی ز دست خواهم شد
1. از می عشق مست خواهم شد
و ز نگاهی ز دست خواهم شد
1. از پی آن نکار خواهم شد
در ره او غبار خواهم شد
1. تا می نخورم زان کف مستانه نخواهم شد
تا او نزند راهم دیوانه نخواهم شد
1. عشق از دل گذشت تا جان شد
جان هم از عشق تا که جانان شد
1. شراب عشقم اندر کام جان شد
ز جانم چشمهٔ حکمت روان شد
1. ندادم دل بعشق و جان روان شد
دریغا حاصل عمرم زیان شد
1. دگر آمد رقیب آزار جان شد
گران شد بار و بار دل گران شد
1. ز مهر آن پری رویم دل دیوانه روشن شد
سراسر مشعلی شد دل تمام این خانه روشن شد
1. چو مهر دوست بر دل تافت این ویرانه روشن شد
سراسر مشعلی شد دل تمام خانه روشن شد
1. به جانی لطف پنهان میفروشد
جهانی جان به یک جان میفروشد
1. خویش را از دست دادم روی او بنموده شد
شد مرا نابوده بوده، بودهام نابوده شد
1. مرد آن باشد که چون او را رهی بنموده شد
در همان ساعت بیای همتش پیموده شد