ای کاش که این سینه دری داشته از فیض کاشانی غزل 298
1. ای کاش که این سینه دری داشته باشد
تا یار ز دردم خبری داشته باشد
1. ای کاش که این سینه دری داشته باشد
تا یار ز دردم خبری داشته باشد
1. کاش از دل بی دل خبری داشته باشد
زین قصهٔ مشکل خبری داشته باشد
1. خوش آنکه هستی من بر باد رفته باشد
سرتا بپای خویشم از یاد رفته باشد
1. گر خون دل از دیده روان شد شده باشد
رازی که نهان بود عیان شد شده باشد
1. گر گاسهٔ سر ظرف جنون شد شده باشد
ور بر تنم این کاسه نگون شد شده باشد
1. خنک دیدهٔ کان ترا دیده باشد
ز گلزار حسنت گلی چیده باشد
1. هر آنکسکه خود را پسندیده باشد
بهر مویش ابلیس خندیده باشد
1. دلی کز دلبری دیوانه باشد
بکیش عاشقان فرزانه باشد
1. هر کرا عشق یار میباشد
زبدهٔ روزگار میباشد
1. دل مرا ز اندیشه اسباب دنیا سرد شد
آخرت با یادم آمد آرزوها سرد شد
1. جرعهام را جام و مینا تنک شد
مستیم را دار دنیا تنک شد
1. نور ازل ظهور کرد رحمت خاص عام شد
حکم قضا نفاد یافت کار قدر تمام شد