خوشا آنکو انابت با خدا کرد از فیض کاشانی غزل 262
1. خوشا آنکو انابت با خدا کرد
بحق پیوست و ترک ماسوا کرد
1. خوشا آنکو انابت با خدا کرد
بحق پیوست و ترک ماسوا کرد
1. آمد شبی خیالش در صدر سینه جا کرد
در مسجد خرابی بتخانهای بنا کرد
1. روی در روی یار باید کرد
پشت بر کار و بار باید کرد
1. عشق آمد و عقل را بدر کرد
فرزند نگر چه با پدر کرد
1. لعل لب تو چه با شکر کرد
وان لؤلؤ تر چه با گهر کرد
1. خوش بود عدم هستی ما را که خبر کرد
این مایهٔ آشوب و بلا را که خبر کرد
1. تا مرا عشق تو با دیوانگان زنجیر کرد
فارغم از خدمت استاد و جور پیر کرد
1. ای مسلمانان مرا عشق جوانی پیر کرد
پای دل را کافری در زلف خود زنجیر کرد
1. واعظ بمنبر آمد و بیهوده ساز کرد
در حق هر گروه سر حرف باز کرد
1. یار آمد از درم سحری در فراز کرد
برقع گشود و روی چو خورشید باز کرد
1. دم بدم از تو یاد خواهم کرد
هوش جانرا زیاد خواهم کرد
1. دل زاغبار پاک خواهم کرد
لشگر غم هلاک خواهم کرد