عشق بری پیکران می نپذیرد از فیض کاشانی غزل 203
1. عشق بری پیکران می نپذیرد علاج
شورش دیوانگان می نپذیرد علاج
1. عشق بری پیکران می نپذیرد علاج
شورش دیوانگان می نپذیرد علاج
1. در تنم دل خون شد از دلهای کج
سینه ام بریان شد از آرای کج
1. این جهان بی بقا هیچست هیچ
هر چه میگردد فنا هیچست هیچ
1. من و یاد خدا دگر همه هیچ
بندگی و فنا دگر همه هیچ
1. رام قتلی و ما علیه حباح
قتل عشاقه علیه مباح
1. یا ندیمی قم فان الدّیک صاح
غن لی بیتاً و ناول کاس راح
1. دلا فیض بر از لقای صباح
ببر عطر جان از هوای صباح
1. چشم او کرد بقتلم تصریح
نگهش کرد بعفوم تملیح
1. خطیب عشق ندا کرد با زبان فصیح
که خلق جمله مریضند و عاشق است صحیح
1. خوش آن زمان که رود جان بدانسرای فراخ
خوش آن نفس که برآید در آن هوای فراخ
1. نعیمی یا جحیمی جنتی ای عشق یا دوزخ
شوی گاهی بهشت من شوی گاهی مرا دوزخ
1. جز خدا را بندگی تلخ است تلخ
غیر را افکندگی تلخست تلخ