جان بجانان عرض کردن عاشقانرا از فیض کاشانی غزل 167
1. جان بجانان عرض کردن عاشقانرا عار نیست
مفلسانرا با کریمان کارها دشوار نیست
1. جان بجانان عرض کردن عاشقانرا عار نیست
مفلسانرا با کریمان کارها دشوار نیست
1. غیردلدار وفا دار کسی دیگر نیست
نیست اغیار به جز یار کسی دیگر نیست
1. چون توان بود در آنجای که آسایش نیست
یا بگنجید بسوفار که گنجایش نیست
1. تا نگذرد زنام سزاوار نام نیست
تا معترف به نقص نباشد تمام نیست
1. عاشقانرا در بهشت آرام نیست
عشقبازی کار هر خود کام نیست
1. یک محرم راز در جهان نیست
یک دوست بزیر آسمان نیست
1. کس نیست کز غم تو دلش پاره پاره نیست
لیکن چه چاره کز غم عشق تو چاره نیست
1. ما را که نوای بی نوائیست
مستی ز شراب کبریائیست
1. دل گرفتار ماه سیما ئیست
جان هوادار سرو بالائیست
1. گذشت آن گل و حسرت بیادگار گذاشت
برفت از نظر عندلیب و خار گذاشت
1. بمرد رستم زال و زتن غبار گذاشت
ببرد حسرت و عبرت بیادگار گذاشت
1. عشق آمد و اختیار نگذاشت
در کشور دل قرار نگذاشت