لب و دندان و چشم و زلف و رخسار از فایز دوبیتی 73
1. لب و دندان و چشم و زلف و رخسار
بر و دوش و قد و بالا و رفتار
...
1. لب و دندان و چشم و زلف و رخسار
بر و دوش و قد و بالا و رفتار
...
1. به هرجا بگذرد آن ماه رخسار
گریزد دین ز در، ایمان ز دیوار
...
1. گهی که یادم آمد صحبت یار
لب و دندان و زلف و چشم و رخسار
...
1. عجب دارم ز سرو قامت یار
که مشک و لعل و گوهر آورد بار
...
1. به زیر زلف مشکین عارض یار
نمایان چون قمر اندر شب تار
...
1. سحرگه چون ز مشرق ماه خاور
برون آید جهان گردد منور
...
1. مکش سرمه به چشم نازپرور
مکن روز مرا از شب سیهتر
...
1. من از عهد جوانی تا شدم پیر
نکردم در جفای دوست تقصیر
...
1. دل من در خم زلفت گره گیر
چنان شیری که افتاده به زنجیر
...
1. دلم در حلقه زلفش گره گیر
چو دزدان گرفتار به زنجیر
...
1. مسلمانان گرفتار دلستم
ضعیفالمال و بیمار دلستم
...
1. چرا از دلبر حورا سرشتم
چو آدم دور از باغ بهشتم
...