1 خداوندا جوانیم به سر رفت درخت شادکامی بی ثمر رفت
2 درخت شادکامی عمر فایز سر شام آمد و بانگ سحر رفت
1 ندارم راحتی جز رنج و زحمت به جز خواری و دشواری و محنت
2 دل فایز به پیری کرده پرواز به باغ گلرخان چون اشتر مست
1 کنم مدح خم ابروت یا روت نهم نام لب یاقوت یا قوت
2 یقینم هست فایز زنده گردد رسد بر تخته تابوت تابوت
1 بیا تا برگ گل نارفته بر باد گلی چینیم و بنشینیم دلشاد
2 بت فایز مکن تاخیر چندان که تعجیل است عمر آدمیزاد
1 ز آب و آتش و از خاک و از باد خدا رخسار خوبان را صفا داد
2 چو چشم ما نظر بگشاد، فایز غضو ابصارکم را کرد ارشاد
1 بت زورقنشینم در امان باد خدایش از بلایا حرز جان باد
2 به دریا باد فایز یارش الیاس به صحرا خضر با وی همعنان باد
1 مرا زان روز قصه مشکل افتاد که کار من رجوعش با دل افتاد
2 ملامتهای خلق و خیر فایز همه بی صرفه و بی حاصل افتاد
1 صبا دوشم ز جانان این خبر داد که هی هی نخل امیدت ثمر داد
2 به پای خویش فایز، یارت آمد خدایت دولت بی دردسر داد
1 ز من گشتی جدا ای سرو آزاد نبودم یک زمانی بی تو دلشاد
2 چه کردم ای مه فایز که هرگز نه یادم کردی و نه رفتی از یاد
1 اگر دورم من از تو ای پریزاد فراموشم نکن زنهار زنهار
2 همان عهدی که با تو بست فایز وفادارم اگر هستی وفادار