1 سر زلف تو جانا لام و میم است چو بسم الله الرحمن الرحیم است
2 به هفتاد و دو ملت برده حسنت قدم از هجر تو مانند جیم است
1 نه هر آهوی دشت آهوی چین است نه هر گاوی که بینی عنبرین است
2 نه هر یاری وفادار است، فایز وفا در خطه ارمن زمین است
1 هر آن کس عاشقست از دور پیداست لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
2 بود فایز مثال روزهداران اگر تیرش زنی خونش نه پیداست
1 اگر در عهد، ابروت منکر ماست ولی تصدیق تو آن چشم شهلاست
2 لب و دندان و زلف و خال، فایز مرا زین چار شاهد قطع دعواست
1 نه هر رخشنده کوکب آفتابست نه هر پیغمبری صاحب کتابست
2 نه هر شیرین شود معشوقه، فایز نه هر آب روان بینی گلابست
1 نگارا شربت از لبهات بفرست گلاب از گوشه چشمات بفرست
2 برای توتیای چشم فایز کف دستی ز خاک پات بفرست
1 اگر دوران دهد بر بادم ای دوست وگر هجران کند بنیادم ای دوست
2 مکن باور که فایز چشم و زلفش رود از خاطر و از یادم ای دوست
1 رخت تا در نظر میآرم ای دوست خودم را زنده میپندارم ای دوست
2 ولی چون تو برفتی یار فایز بگو این دل به کی بسپارم ای دوست
1 اگر دانی که فردا محشری نیست سوال و پرسش و پیغمبری نیست
2 بتاز اسب جفا تا میتوانی که فایز را سپاه و لشکری نیست
1 برفت آن یار و از ما مهر برداشت خیالش هم مرا آسوده نگذاشت
2 به فایز آنچه کرده آن جفاجو نه باور کرد دل، نه عقل پنداشت