بگشا زبان که طبع زبونم از بابافغانی شیرازی غزل 96
1. بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست
در سینه آرزوی فزونم گره شدست
1. بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست
در سینه آرزوی فزونم گره شدست
1. جفای لاله رخان راحت و فراغ منست
هر آنچه داغ بود پیش خلق باغ منست
1. شبست و ما همه جویای می ایاغ کجاست
چه تیر گیست درین انجمن چراغ کجاست
1. باز امشبم ز لاله و گل خانه پر شدست
وز آب دیده کلبه ی ویرانه پر شدست
1. دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست
ما خود از جور ننالیم وفای تو کجاست
1. دور از تو عمر من همه با درد و غم گذشت
عمر کسی چنین بغم و درد کم گذشت
1. شمع من میل منت امروز چون هر روز نیست
وان نگاه گرم و شکر خندهٔ جانسوز نیست
1. دوا خواهم ز تو ادراکم اینست
هلاک آن لبم تریاکم اینست
1. پیش ما خاطر شاد و دل غمناک یکیست
حال آسوده و درد جگر چاک یکیست
1. به رویم میشوی خندان و چشمم از تو خونریزست
در آب و آتشم میافگنی باز این چه انگیزست
1. رویم شکفته از سخن تلخ مردمست
زهرست در دهان و لبم در تبسمست
1. فروغ حسن تو از آه سوزناک منست
صفای دامن پاکت ز عشق پاک منست