ما را ز نوبهار گل از بابافغانی شیرازی غزل 120
1. ما را ز نوبهار گل روی او ببست
مد نظر بنفشه ی خود روی او بسست
1. ما را ز نوبهار گل روی او ببست
مد نظر بنفشه ی خود روی او بسست
1. دمی که آن گل خندان بقصد خون منست
ز خوی نازک او نیست از جنون منست
1. ماه رخسار تو آیینه ی مقصود منست
دانه ی خال برو اختر مسعود منست
1. خوبان که ز ملک دلشان چشم خراجست
حق نظرست آنکه ستانند نه باجست
1. ما را نه میل باغ و نه پروای بلبلست
فریاد ما ز جلوه ی آن روی چون گلست
1. عاشقان را دم گرم و نفس سرد بسست
گرمی و گل نبود اشک و رخ زرد بسست
1. عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست
ماییم و روی دوست که نوروز عالمست
1. چمن ز سایه ی سروت چو گلشن ارمست
نهال قد ترا آب خضر در قدمست
1. در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست
دوزخی در جانم از داغ بهشتی پیکریست
1. چمن شکفت و نسیمی ز هر گلی برخاست
ز هر نهال گلی بانگ بلبلی برخاست
1. آزاد بلبلی که بدام بلا نسوخت
ترک هوس گرفت وز باد هوا نسوخت
1. خود رای من بخلوت رازت پناه چیست
در بسته یی بروی غریبان گناه چیست