58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی

1 وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت

2 زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت

3 سهلست اگر کنند ز جامی مضایقه با دل شکسته یی که تواند ز جان گذشت

4 بر باد بودی ار نشدی صرف گلرخان این عمر بی بدل که چو آب روان گذشت

1 شبها گذشت و چشم من یک لحظه آرامی ندید بی گریه صبحی دم نزد بی خون دل شامی ندید

2 یکشب سر شوریده ام سامان بالینی نیافت روزی دل سرگشته ام روی سرانجامی ندید

3 نگذشت روزی یا شبی کاین جان خرمن سوخته پروانه ی شمعی نشد داغ گلندامی ندید

4 می خواست عشق جان ستان قتل یکی از عاشقان از من زبونتر در جهان رسوا و بدنامی ندید

1 ای از نظاره ی تو خجل آفتاب صبح لعلت بخنده ی نمکین برده آب صبح

2 تابان ز جیب پیرهنت سینه ی چو سیم چون روشنی روز سفید از نقاب صبح

3 ما را چو شمع با تو نشانند رو برو سوز و گداز نیم شب و اضطراب صبح

4 دل را فراغ می دهد و دیده را فروغ دیدار آفتاب و شان و شراب صبح

1 بیگناهم خشم و نازت با من ای خود کام چیست یک طمع ناکرده زان لب این همه دشنام چیست

2 ناگزیده آن لب شیرین چه داند هر کسی کز تو بر جان من رسوای خون آشام چیست

3 یار پیش دیده و دل همچنان در اضطراب سوختم این آتشم بر جان بی آرام چیست

4 بی سخن گردد دل دشمن بحال من کباب گر برد بویی کزان خونخواره ام در جام چیست

1 چو باشم سر به زانو مانده شب در فکر یار خود رود چشمم به خواب و ماه بینم در کنار خود

2 به بزم شمع خودخواهم که سوزم همچو پروانه که غیرت می‌برم از سایهٔ شخص نزار خود

3 به راه انتظارش تا به کی از اشک نومیدی به خون غلتیده بینم دیدهٔ شب‌زنده‌دار خود

4 ز آه سینه‌سوزم چون چراغ لاله درگیرد خس و خاری که شب در دشت غم سازم حصار خود

1 بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست در سینه آرزوی فزونم گره شدست

2 از بسکه جور بینم و دم بر نیاورم اندوه عالمی بدرونم گره شدست

3 نگشاید آهم از دل و رویم بخنده هم ازدرد و غم درون و برونم گره شدست

4 دل سوخت چون سپند و گشادی نشد ز تو دردا که با تو سحر و فسونم گره شدست

1 آن رهروان که رو به در دل نهاده اند بی رنج راه رخت به منزل نهاده اند

2 تا می توان شکست دل دوستان مخواه کاین خانه را به کعبه مقابل نهاده اند

3 بسم الله ای مسیح که چندین تن عزیز در شاهراه میکده بسمل نهاده اند

4 درمانده ی صلاح و فسادیم الحذر زین رسم ها که مردم عاقل نهاده اند

1 چمن ز سایه ی سروت چو گلشن ارمست نهال قد ترا آب خضر در قدمست

2 یکی هزار شد آشوب حسنت از خط سبز فغان ز خامه ی صنع این چه شیوه ی قلمست

3 خوشم به نقش جمالت که در صحیفه ی حسن مراد از قلم آفرینش این رقمست

4 به غیر آن رخ چون گل که تا ابد باقیست نظر بهر چه درین باغ می کنم عدمست

1 گشود چاک گریبان که یاسمین اینست نمود ساعد و گفتا در آستین اینست

2 من از حلاوت خطش کنایتی گفتم لبش بخنده در آمد که انگبین اینست

3 نگاه بر شکرش کردم از سر حسرت بغمزه کرد اشارت که در کمین اینست

4 سخن ز صورت چین می گذشت در مجلس کشید زلف ز عارض که نقش چین اینست

1 چه شد که از همه جا بوی درد می آید زهر که می شنوم آه سرد می آید

2 ز گریه کور شدم وه که دل نشد بیدار ازین گلاب که بر روی زرد می آید

3 قرار نیست درین چشم هرزه گرد هنوز ز رهگذار تو چندانکه گرد می آید

4 ز عشق خون جگر نوش و شکر کن که بشر به عالم از پی این خواب و خورد می آید

آثار بابافغانی شیرازی

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی