مجنون راه عشقم و دل از بابافغانی شیرازی غزل 84
1. مجنون راه عشقم و دل هادی منست
منشور عاشقی خط آزادی منست
1. مجنون راه عشقم و دل هادی منست
منشور عاشقی خط آزادی منست
1. بیمار عشق را سر و برگ علاج نیست
گفتم چنانکه هست حکایت مزاج نیست
1. این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست
خار در چشمم اگر زانها یکی چون یار هست
1. آنرا که قدم در ره صاحبنظرانست
از هرچه کند قطع نظر خیر در آن است
1. مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست
گو می تلخم مباش شربت دیدار هست
1. گشود چاک گریبان که یاسمین اینست
نمود ساعد و گفتا در آستین اینست
1. از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت
در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت
1. بیمار ترا دیده ی نمناک همانست
پرهیز مکن کاین نظر پاک همانست
1. صد شعله ی آه از دل هر گوشه نشین خاست
آه این چه بلا بود که از خانه ی زین خاست
1. خونین جگران را چه غم از ناز و نعیمست
عاشق که بود جرعه کش دوست ندیمست
1. دیوانه ی ترا هوس گشت باغ نیست
در گلشنم مخوان که مرا این دماغ نیست
1. شبانه می زده یی ماه من چنین پیداست
نشان باده ات از لعل آتشین پیداست