58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی

1 بهر سرچشمه کان آرام جان زد خرگهی آنجا بعشرت با می و معشوق بنشیند مهی آنجا

2 نه دل آگه شود کز دیدنش چون میشود حالم نه از غیرت توانم دید با این آگهی آنجا

3 که میداند که چونم میکشد در خلوت آن بدخو چو هرگز از عزیزان نیست با من همرهی آنجا

4 نیازی میکنم عرض و برون میآیم از بزمش نخواهم تا قیامت ساختن ماتمگهی آنجا

1 غریب کوی تو بی ناله ی حزین ننشست نداشت صحبت و با هیچ همنشین ننشست

2 نه مرغ بر سر من مور نیز خانه گرفت کسی به راه بت خویش بیش ازین ننشست

3 چه غم ز دامن آلوده ی منست ترا که گرد غیر به دامان و آستین ننشست

4 ز خاک کشته ی زهر فراق سبزه دمید هنوز یکسر مویت بر انگبین ننشست

1 نشد جز درد و داغ عشق حاصل در سفر ما را که از هر شهر و یاری ماند داغی در جگر ما را

2 اگر چه می رویم از دست شوخی زین دیار اما همین حالت دهد رو باز در شهر دگر ما را

3 همان بهتر که یاران با کسی دیگر نپیوندیم که دوران می کند آخر جدا از یکدگر ما را

4 نه ما داریم این سرگشتگی از گردش گردون بتان دارند زینسان کوبکو و در بدر ما را

1 خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما چه سنگ بود که آمد بر آبگینهٔ ما

2 ستاره تیره و طالع ضعیف و بخت زبون به قرن‌ها نتوان یافتن قرینهٔ ما

3 شکست گرمی بازار گنبد مینا چو آفتاب تو پیدا شد از مدینهٔ ما

4 تو دور می‌روی از راه ورنه نزدیکست رهی به سوی تو باز از شکاف سینهٔ ما

1 ای ترا بر سرو و گل در جلوه پنهان رازها سرو را در سایه ی قد تو در سر نازها

2 بسکه میخوانند دلها را بکویت هر نفس بلبلانرا در گلستانها گرفت آوازها

3 تا چرا دم زد زرعنایی بدور حسن تو گل بناخن میکند از روی چون زر گازها

4 جانم از تن میپرد هر دم زشوق روی تو بر سر آتش بود پروانه را پروازها

1 بر دل فزود خال تو داغی دگر مرا افروخت از رخ تو چراغی دگر مرا

2 هر جام می که در نظرم میدهی بغیر داغیست تازه بر سر داغی دگر مرا

3 ایندم که بی رقیب روی گیرمت عنان زین خوبتر کجاست فراغی دگر مرا

4 هر روز بهر دفع غم از خانه همدمی بیرون برد بگلشن و باغی دگر مرا

1 گل خود روی مرا بوی بنی آدم نیست آنچه من می طلبم در چمن عالم نیست

2 عیبم این است که دستم ز زر و سیم تهیست ورنه از تحفه ی دردم سر مویی کم نیست

3 غرض از مهلت ده روزه ام اثبات وفاست ورنه گر باشم و گر نیز نباشم غم نیست

4 بر خراش دل آزرده ی من ساغر عیش آبگینه ست اگر دست دهد مرهم نیست

1 کار دل از پهلوی دلدار بگشاید مرا یار باید تا گره از کار بگشاید مرا

2 گر مرا بر دار بندد یار بهر امتحان کیست کان ساعت بتیغ از دار بگشاید مرا

3 بسته ی زنجیر زلفت شد دل افگار من زلف بگشا تا دل افگار بگشاید مرا

4 از سخن گویند میخیزد سخن، بگشای لب تا زبان بسته در گفتار بگشاید مرا

1 هرگز نظر به کام نیالوده‌ایم ما فارغ نشین حسود که آسوده‌ایم ما

2 زخم دل شکسته به الماس بسته‌ایم بر داغ‌های سینه نمک سوده‌ایم ما

3 آب حیات در نظر و مهر بر دهان آیینه در برابر و ننموده‌ایم ما

4 یک‌رو و یکدلیم اگر نیک و گر بدیم قلب سیه به حیله نیندوده‌ایم ما

1 چندم خراشی از سخن تلخ سینه را آزار تا کی این دل چون آبگینه را

2 انگیز خار خار دل ریش عاشقست دادن بدست باد، گل عنبرینه را

3 صبحست و در پیاله میی همچو آفتاب ساقی بیار باقی نقل شبینه را

4 در کش بحرف رفته قلم هر چه رفت رفت ما لوح ساده ایم چه دانیم کینه را

آثار بابافغانی شیرازی

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی