1 آنم که ببزم کسم آهنگ نبودست در پهلوی من جای کسی تنگ نبودست
2 یوسف که از او آن همه خونابه کشیدند عاشق کش و بیباک بدین رنگ نبودست
3 چندانکه بهار آمده و رفته گل از باغ در ساغر عیشم می گلرنگ نبودست
4 این نیز صفاییست که از همدمی ما در آینه ی همنفسان زنگ نبودست
1 یار را چون هوس صحبت درویشانست گر قدم رنجه کند دولت درویشانست
2 جگر پاره و داغ دل خونابه چکان لاله ی عیش و گل عشرت درویشانست
3 پای بر چشم فقیران نه و اندیشه مکن کاین عنایت سبب حرمت درویشانست
4 می رسد نعمت وصل تو باقبال خیال هم خیالت که ولینعمت درویشانست
1 بهار و لاله ما بی گل و پیاله گذشت پیاله یی نکشیدیم و دور لاله گذشت
2 نیافت در گره غنچه ی دلم سببی صبا که در چمن گل به صد رساله گذشت
3 غریق بحر امیدم که در سفینه ی نوح به یک لطیفه بلای هزار ساله گذشت
4 شراب عشق تو ما را حواله ی ازلیست بیار جام که نتوان ازین حواله گذشت
1 گل گل رخت ز دیده ی نمناک من شکفت گلزار حسنت از نظر پاک من شکفت
2 خون می چکد ز داغ دل لاله در چمن گویا همین دم از جگر چاک من شکفت
3 هر گل که نقشبند جمال تو نقش بست در جویبار دیده ی نمناک من شکفت
4 بر روزگار کشته ی هجر تو خون گریست هر لاله یی که صبحدم از خاک من شکفت
1 دوش جان زندگی از چشمه ی حیوان تو داشت دیده آب دگر از چاه زنخدان تو داشت
2 دل بسی چاشنی ازچشمه ی نوش تو گرفت دیده چندین نمک از پسته ی خندان تو داشت
3 روزگار دل دیوانه برآشفت که دوش کار با سلسله ی زلف پریشان تو داشت
4 عشق می خواست که رسوا کند ای خرقه ی تر دست بر من زد و در آتش سوزان تو داشت
1 گل خود روی مرا بوی بنی آدم نیست آنچه من می طلبم در چمن عالم نیست
2 عیبم این است که دستم ز زر و سیم تهیست ورنه از تحفه ی دردم سر مویی کم نیست
3 غرض از مهلت ده روزه ام اثبات وفاست ورنه گر باشم و گر نیز نباشم غم نیست
4 بر خراش دل آزرده ی من ساغر عیش آبگینه ست اگر دست دهد مرهم نیست
1 باز آن رخ شکفته عرقناک بهر چیست وان زلف تاب داده بپیچاک بهر چیست
2 مگذار زنده هر که نخواهی، ترا چه غم چشم سیاه و غمزه ی بیباک بهر چیست
3 مردم ز رشک غیر زبانم چه می دهی زهرم چو کارگر شده تریاک بهر چیست
4 رخ بر فروز تا همه جانها شود سپند چون گل شکفت منت خاشاک بهر چیست
1 هرگز به ازین پسر نبودست نازکتر ازین بشر نبودست
2 از عمر چه کام دیده باشد دستی که در آن کمر نبودست
3 بس وحشی و شرم روست پیداست کز خانه رهش بدر نبودست
4 دانست غمم بیک اشارت معشوق بدین نظر نبودست
1 گواه حال مستی بمکتب چشم پر خوابت فروغ مجلس می گشت نور طاق محرابت
2 چه شیرینیست در نازت که در هر کوچه شیرینی بدندان لب گزد هر دم ز شوق شکر نابت
3 چنان مستم که شمع از شخص و شخص از سایه نشناسم اگر ناگه دچار افتم شبی در گشت مهتابت
4 مدامت وقت خوش باد ای حدیثت نقل هر مجلس که روز از روز خوشتر می شود بادام و عنابت
1 پیش تو ناز سروسهی جز نیاز چیست جایی که قامت تو بود سرو ناز چیست
2 بهر چه دامن از من افتاده می کشی یا رب چه کرده ام سبب احتراز چیست
3 تا دل بدام حلقه ی زلف تو بسته ام دانسته ام که حاصل عمر دراز چیست
4 در سجده گر نه رو به تو دارد اسیر عشق تابان ز رویش اینهمه نور نماز چیست