1 ای سر نامه نام تو عقل گره گشای را ذکر تو مطلع غزل طبع سخن سرای را
2 آینه وار یافته یکنظر از جمال تو دل که فروغ میدهد جام جهان نمای را
3 نسخه ی سحر سامری کاغذ توتیا شود گر بکرشمه سر دهی نرگس سرمه سای را
4 در طلب تو دیده ام کاسه ی آب جغد شد منکه زمغز استخوان طعمه دهم همای را
1 آبی که بسته اند بدلها دهان تست نقدی که آن بدست نیاید میان تست
2 آتش زند به دامن دلها هزار بار این خال نیلگون که به کنج دهان تست
3 چندانکه روز می گذرد می شود زیاد این تازگی و لطف که در گلستان تست
4 یکذره ی تو بی حرکت نیست یکزمان وه زین هوا که در سر سرو روان تست
1 زهی سرسبزی از سرو بلندت تاج شاهی را فروغ از لمعه ی مهر رخت شمع الهی را
2 زشوق لاله ی روی تو دارم آتشی در دل که تا روز جزا داغش نیندازد سیاهی را
3 خط سبزت بخون عاشقان محضر نوشت آخر دل آشفته هم میداد اول این گواهی را
4 چه شد وه کز فغان و گریه هرگز نیست آرامم قراری هست آخر بکرمانی مرغ و ماهی را
1 که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا
2 شبی که مست بکاشانه ام فرود آید فرشته رشک برد مجلس شراب مرا
3 نمیشود مژه ام گرم ازان سبب که بناز گشاد نرگس مخمور و بست خواب مرا
4 شهی که میکند از سایه ی همای گریز چه التفات کند منزل خراب مرا
1 خدا را صاف کن با ما دل بیکینهٔ خود را مدار از خاکساران در غبار آیینهٔ خود را
2 دلم گنجینهٔ راز است و بر لب مهر خاموشی که پیش غیر نگشایم در گنجینهٔ خود را
3 نخواهد غنچهٔ بختم شکفت ای شاخ گل بیتو اگر صد چاک سازم چون گریبان سینهٔ خود را
4 امام شهر اگر کیفیت بزم تو دریابد زمین تاک سازد مسجد آدینهٔ خود را
1 زهی حیات ابد از لبت حوالهٔ ما دمی وصال تو عمر هزارسالهٔ ما
2 زآب دیده برد سیل خانهٔ مردم رسول اشک چو پیش آورد رسالهٔ ما
3 چو با تو زاری احباب درنمیگیرد چه سود از آنکه جهان گیرد آه و نالهٔ ما
4 دمی که بر سر خوان وصال مهمانیم فلک ز رشک به تلخی دهد نوالهٔ ما
1 ای بر دلم ز وعدهٔ خام تو داغها شبها در انتظار تو سوزم چراغها
2 بس روی آتشین که به یادت به خاک ماند چون برگهای لاله بر اطراف باغها
3 عیشت مدام باد که مستان بزم تو دارند از آب خضر لبالب ایاغها
4 یارب ز جیب دامن پیراهن که بود این بوی خوش که ساخت معطر دماغها
1 بهار و لاله ما بی گل و پیاله گذشت پیاله یی نکشیدیم و دور لاله گذشت
2 نیافت در گره غنچه ی دلم سببی صبا که در چمن گل به صد رساله گذشت
3 غریق بحر امیدم که در سفینه ی نوح به یک لطیفه بلای هزار ساله گذشت
4 شراب عشق تو ما را حواله ی ازلیست بیار جام که نتوان ازین حواله گذشت
1 دگرم ز روی ساقی چه گلی شکفت امشب دل بیقرار در خون بچه روز خفت امشب
2 بتبسم نهانی که زدی به گریه ی من مژه ی خیال بازم چه گهر که سفت امشب
3 ز میان همنشینان چه روی بخشم بیرون چو بهیچ باب عاشق سخنی نگفت امشب
4 به ترانه ی جدایی همه را به خون کشیدی دل بیخبر چه داند که چه می شنفت امشب
1 در طاعت و عشرت بقرارست دل ما هر جا که رود همره یارست دل ما
2 ما آینه ی حسن تو آشفته نخواهیم برخیزد اگر زانکه غبارست دل ما
3 روزی هدف تیر بلایی شود این دل ویرانه مگردان که حصارست دل ما
4 هر پاره ی این قلب سیه جوهر فردیست بگذار و مسوزان که بکارست دل ما