1 بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا هنوز آن غرورست کج کلاه مرا
2 هزار پاره ی الماس از گلم سر زد اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا
3 که برفشاند قبا بر من جراحت ناک که گرد نافه چین ریخت تکیه گاه مرا
4 فرشته وار زپیش جنازه ام بگذر بآب خضر بشو نامه ی سیاه مرا
1 ساقیا بیدار گردان چشم خواب آلوده را باده نوش و نقل کن دلهای خون پالوده را
2 لاله از حد میبرد مستی و گل تر دامنی خیز و در جام شراب انداز مشک سوده را
3 گر گناهی نیست در مستی ثوابی نیز نیست اجر چندانی نباشد کار نافرموده را
4 کشتی می میبرد از ورطه ی عقلم برون ورنه آسان چون روم این راه ناپیموده را
1 آنکه بتیزی زبان نرم کند ادیب را نیست گناه اگر کشد عاشق بی نصیب را
2 ناله ی مرغ بوستان گریه کی آرد اینقدر منکه بهانه ساختم نغمه ی عندلیب را
3 آب حیات کی شود روزی ناکسی چومن من بهلاک خود خوشم غصه مده رقیب را
4 عشق چو پنجه زد بجان تیغ رسد باستخوان هست کشنده درد من نیست گنه طبیب را
1 بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا ذره یی میل محابا نیست محبوب مرا
2 شرم رویش خلق را منع از تماشا میکند کس ندیدست و نبیند ماه محجوب مرا
3 ذره وارم دل ربود از دست مهر آفتاب عاقبت جایی کشد سررشته مجذوب مرا
4 دست بر تیغش زدم از من بجان رنجید و رفت با وجود آنکه میدانست مطلوب مرا
1 وبال گشت گل باده بر پلاس مرا که هر که دید بدی گفت در لباس مرا
2 اساس قصر بهشتم چگونه راست شود چو صرف میکده ها میشود اساس مرا
3 همینقدر که نمک بر جراحتم نزنند بود زمردم آسوده التماس مرا
4 هوای همنفسم بود چون ستم دیدم کنون زسایه ی خود میشود هراس مرا
1 گر به شمشیر جفا پاره کنی سینهٔ ما همچنان مهر تو ورزد دل بیکینهٔ ما
2 رقم مهر و مه از سینهٔ افلاک رود نرود نقش خیال تو زآیینهٔ ما
3 قطرهای بودی و دلها همه جویای تو بود شبچراغی شدهای باش به گنجینهٔ ما
4 جای آنست که خون سرزند از چشم حسود بس که پر شد دلش از کینهٔ دیرینهٔ ما
1 نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را چنین مگذار لب تشنه شکست افتاده خامان را
2 زبانم لال بادا تا نگویم از که مینالم که باشم من که بدنامی رسانم نیکنامان را
3 شدی خندان و بیرون آمدی ابرو ترش کرده عجایب چاشنیها میرسانی تلخکامان را
4 عنان کج کرده مست از هر طرف پیش آمدم شوخی نمیدانم چه انگیزست باز این کجخرامان را
1 دارد زبون بتیغ زبان طعنه گو مرا بستان بخیر ای اجل از دست او مرا
2 یا رب چه کینه داشت بمن دشمنی که او شد رهنمون بدیدن آن کینه جو مرا
3 از بخت شور و تلخی عمرم خبر نداشت آن کز خدای خواست بصد آرزو مرا
4 آید همان شکست زسنگ ملامتم دوران اگر کند گل و سازد سبو مرا
1 هرگز نظر به کام نیالودهایم ما فارغ نشین حسود که آسودهایم ما
2 زخم دل شکسته به الماس بستهایم بر داغهای سینه نمک سودهایم ما
3 آب حیات در نظر و مهر بر دهان آیینه در برابر و ننمودهایم ما
4 یکرو و یکدلیم اگر نیک و گر بدیم قلب سیه به حیله نیندودهایم ما
1 ای بر دلم ز وعدهٔ خام تو داغها شبها در انتظار تو سوزم چراغها
2 بس روی آتشین که به یادت به خاک ماند چون برگهای لاله بر اطراف باغها
3 عیشت مدام باد که مستان بزم تو دارند از آب خضر لبالب ایاغها
4 یارب ز جیب دامن پیراهن که بود این بوی خوش که ساخت معطر دماغها