1 به ترانهٔ ندیمان نتوان ربود ما را چو بود غم تو در دل ز طرب چه سود ما را
2 بنما رخ و هماندان که نماند کس به عالم چه کسیم ما که باشد عدم و وجود ما را
3 به نوید آب حیوان دل مرده بازمانَد تو ز عمر و حسن برخور که هوس غنود ما را
4 مشکن عیار عاشق به قیاس فهم دشمن بدو نیک ما چه داند که نیازمود ما را
1 مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا ترا خوبی و ما را گرمی مهرت فزون بادا
2 زجامت جرعه یی کز لعل نوشین چاشنی گیرد گرفتاران دل را شعله ی داغ درون بادا
3 چو بگشایی لب از بهر سکون اضطراب من زلعلت هر تبسم سحر و هر گفتن فسون بادا
4 فغان و ناله ی من کز دل محزون برون آید بگوشت خوشتر از صوت و صدای ارغنون بادا
1 پیش تو ناز سروسهی جز نیاز چیست جایی که قامت تو بود سرو ناز چیست
2 بهر چه دامن از من افتاده می کشی یا رب چه کرده ام سبب احتراز چیست
3 تا دل بدام حلقه ی زلف تو بسته ام دانسته ام که حاصل عمر دراز چیست
4 در سجده گر نه رو به تو دارد اسیر عشق تابان ز رویش اینهمه نور نماز چیست
1 ای از لب تو خطبه کلام قدیم را باعث، رسوم شرع تو امید و بیم را
2 اول عظیم داشته شأن ترا خدای وانگاه برفراشته عرش عظیم را
3 چرخ اثیر تا شرف از گوهرت نیافت درهم نریخت اینهمه در یتیم را
4 بر شاهراه عقل نهادی چراغ شرع تا خلق پی برند ره مستقیم را
1 گل گل رخت ز دیده ی نمناک من شکفت گلزار حسنت از نظر پاک من شکفت
2 خون می چکد ز داغ دل لاله در چمن گویا همین دم از جگر چاک من شکفت
3 هر گل که نقشبند جمال تو نقش بست در جویبار دیده ی نمناک من شکفت
4 بر روزگار کشته ی هجر تو خون گریست هر لاله یی که صبحدم از خاک من شکفت
1 برون خرام و قدم نه رکاب زرین را نگارخانه ی چین ساز خانه ی زین را
2 بپابوس تو دست از وجود خود شستم نثار، جوهر جانست ساق سیمین را
3 چو طوطیم هوس شکرست، با تو که گفت که طوق گردن من ساز دست رنگین را
4 رهین دیده ی شب زنده دار خویشتنم که تلخ کرده برای تو خواب شیرین را
1 نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را چنین مگذار لب تشنه شکست افتاده خامان را
2 زبانم لال بادا تا نگویم از که مینالم که باشم من که بدنامی رسانم نیکنامان را
3 شدی خندان و بیرون آمدی ابرو ترش کرده عجایب چاشنیها میرسانی تلخکامان را
4 عنان کج کرده مست از هر طرف پیش آمدم شوخی نمیدانم چه انگیزست باز این کجخرامان را
1 من از سوز جگر دارم دل و جان در خطر امشب بخواهم سوخت زین آتش که دارم در جگر امشب
2 برا از قید تن ای جان اگر آسودگی خواهی تو هم این جامه ی ناموس را در بر بدر امشب
3 سزد گر بر چراغ هستی خود دامن افشانم که شمع طلعت آن ماه دارم در نظر امشب
4 سر جان باختن دارم به پایش همچو پروانه ز مجلس ای رقیب این شمع را بیرون مبر امشب
1 آنم که ببزم کسم آهنگ نبودست در پهلوی من جای کسی تنگ نبودست
2 یوسف که از او آن همه خونابه کشیدند عاشق کش و بیباک بدین رنگ نبودست
3 چندانکه بهار آمده و رفته گل از باغ در ساغر عیشم می گلرنگ نبودست
4 این نیز صفاییست که از همدمی ما در آینه ی همنفسان زنگ نبودست
1 دل از نظارهٔ آن گلعذارم گلشنست امشب چراغ از روغن بادام چشمم روشنست امشب
2 سپندم خوشهٔ پروین و شمع مهر همزانو مه نو پاسبان و زهرهام چوبکزنست امشب
3 وصالم هست اما زَهرهٔ بوس و کنارم نیست گلم در خوابگاه و خار در پیراهنست امشب
4 گذشت از کاوکاو غمزه سیل خونم از دامن به چشمم آنچه مژگان بود گویا سوزنست امشب