بهر گلشن که بینم مبتلایی از بابافغانی شیرازی غزل 13
1. بهر گلشن که بینم مبتلایی رو نهم آنجا
ز داغش آتشی افروزم و پهلو نهم آنجا
1. بهر گلشن که بینم مبتلایی رو نهم آنجا
ز داغش آتشی افروزم و پهلو نهم آنجا
1. که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا
که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا
1. شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا
گلها شکفت در چمن کوی او مرا
1. درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما
کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
1. منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را
فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را
1. برون خرام و قدم نه رکاب زرین را
نگارخانه ی چین ساز خانه ی زین را
1. وای که تلخ شد دوا، بر دل پرگزند ما
مرگ بود نه زندگی، داروی سودمند ما
1. زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا
نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا
1. عشقت مدام خون جگر میدهد مرا
دردی نرفته درد دگر میدهد مرا
1. نظر بغیر نباشد اسیر بند ترا
بناز کس نکشد دل نیازمند ترا
1. بهر سرچشمه کان آرام جان زد خرگهی آنجا
بعشرت با می و معشوق بنشیند مهی آنجا
1. عرضه مده بدور گل ساغر لاله گون مرا
کزمی و گل نمیرسد فایده جز جنون مرا