1 دلگیرم از بزم طرب غمخانهای باید مرا من عاشق دیوانهام ویرانهای باید مرا
2 از دولت عشق و جنون آزادم از قید خرد اکنون برای همدمی دیوانهای باید مرا
3 خواهم که افروزم شبی شمع طرب در کنج غم لیکن ز دیوان قضا پروانهای باید مرا
4 شاید گزینم حالتی در خواب شیرین اجل از نرگش عاشقکشی افسانهای باید مرا
1 کار دل از پهلوی دلدار بگشاید مرا یار باید تا گره از کار بگشاید مرا
2 گر مرا بر دار بندد یار بهر امتحان کیست کان ساعت بتیغ از دار بگشاید مرا
3 بسته ی زنجیر زلفت شد دل افگار من زلف بگشا تا دل افگار بگشاید مرا
4 از سخن گویند میخیزد سخن، بگشای لب تا زبان بسته در گفتار بگشاید مرا
1 بهر گلشن که بینم مبتلایی رو نهم آنجا ز داغش آتشی افروزم و پهلو نهم آنجا
2 چو بینم دردمندی بر سر ره بیخود افتاده به خاک افتم سر او بر سر زانو نهم آنجا
3 روم تا شهر بابل از جفای این سیهچشمان غم دل در میان با مردم جادو نهم آنجا
4 بهر منزل که بینم صحبت گرم تو با یاران هزاران داغ حسرت بر دل بدخو نهم آنجا
1 که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا
2 مصوری که جمال تو دید حیران ماند چو در خیال درآورد زیب و رنگ ترا
3 زسنگ لیلی اگر کاسه یی شکست چه شد جفاکشان همه بر سر زنند سنگ ترا
4 هزار بار دمی از برای مد نظر بلوح سینه کشم صورت خدنگ ترا
1 شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا گلها شکفت در چمن کوی او مرا
2 ای باغبان برو که خدا داد در ازل سرو سهی ترا، قد دلجوی او مرا
3 شادم که هر دم از دم دیگر فزونترست دیوانگی زسلسله ی موی او مرا
4 رخصت نمیدهد بتماشای ماه نو میل نظاره ی خم ابروی او مرا
1 درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
2 ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما
3 دگر برای چه نخل امید بنشانیم چو گل نکرد نهالی که بود حاصل ما
4 به خون ز لالهرخان پنجهٔ که برتابیم؟ که در میانه عیان نیست دست قاتل ما
1 منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را
2 چراغ دیدهٔ دل شد ز یُمن مقدمت روشن اثر بین طالع مسعود و بخت مقبل ما را
3 به آب دیده خواهم متصل ای سایهٔ رحمت که سرو سرکشت مایل شود آب و گل ما را
4 خلاص از قید هستی مینمود احباب را مشکل گشاد از حلقهٔ زلف تو آید مشکل ما را
1 برون خرام و قدم نه رکاب زرین را نگارخانه ی چین ساز خانه ی زین را
2 بپابوس تو دست از وجود خود شستم نثار، جوهر جانست ساق سیمین را
3 چو طوطیم هوس شکرست، با تو که گفت که طوق گردن من ساز دست رنگین را
4 رهین دیده ی شب زنده دار خویشتنم که تلخ کرده برای تو خواب شیرین را
1 وای که تلخ شد دوا، بر دل پرگزند ما مرگ بود نه زندگی، داروی سودمند ما
2 از دو لبت نصیب ما، ناز و عتاب میشود وه که شراب تلخ شد، از تو گلاب و قند ما
3 عاقبت مراد ما چون همه نامرادیست چیست بیکدو جام می اینهمه زهرخند ما
4 عشرت یکزمان ما محنت جاودانه شد بین که چه کار میکند طالع ارجمند ما
1 زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا
2 بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا
3 عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش بخواب آمد و بگرفت در کنار مرا
4 هنوز سوزدم از داغ آرزوی تو دل گهی که لاله دمد از سر مزار مرا