58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی

1 ای فتنه ی جمالت روی چو ماه یوسف نیرنگ ساز خالت چشم سیاه یوسف

2 پیش تو مهوشان را رخ بر زمین طاعت چون سجده ی کواکب در خوابگاه یوسف

3 غافل مشو که اخوان چون سر کشند ناگه گرد و بال گیرد طرف کلاه یوسف

4 از چشم اهل مجلس چون سیل فتنه بارد جا دارد اینکه باشد زندان پناه یوسف

1 ترا گزیده برای گزند خویشتنم هلاک میطلبم نه بیند خویشتنم

2 گل مراد ز نخل تو آنقدر چیدم که شرمسار ز بخت بلند خویشتنم

3 تو گرم گشته و من دل نهاده بر آتش چه حالتست که هم خودسپند خویشتنم

4 ز عیش تلخ خودم خنده آید ای دشمن کند هلاک همین زهر خند خویشتنم

1 همچو مجنون در بیابانم وطن خواهد شدن گرد بر گردم ز مرغان انجمن خواهد شدن

2 گر چنین بر حال من خواهد نظر کردن همای استخوانم طعمه ی زاغ و زغن خواهد شدن

3 آه پنهانم تمام آیینه ی دل تیره ساخت این سیاهی کی ز روی داغ من خواهد شدن

4 بهر شیرین گر کند صد بار خسرو جان نثار خطبه ی عشقش بنام کوهکن خواهد شدن

1 منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن

2 قدمی بهستی خود زدنست، قصه کوته بخیال کعبه تا کی ره خود دراز کردن

3 چو تو صبح و شام خوانی بحریم وصل ما را چه ضرورتست ازین در سفر حجاز کردن

4 تو گلی و من زبویت چو نسیم صبحگاهی بچه رو توانم ای گل ز تو احتراز کردن

1 هرگز به وصلت ای گل رعنا نمی رسم جایی رسیده یی که من آنجا نمی رسم

2 خارم که دورم از شرف دستبوس گل گردم که سالها به ته پا نمی رسم

3 بی آبیم بکشت و کسی خضر ره نشد جان دادم و بجای مسیحا نمی رسم

4 با هر که دم زدم جگرم پاره می کند هرگز بهمدمی من شیدا نمی رسم

1 خرم شبی که گردد معشوق یار عاشق مست آید و گذارد سر در کنار عاشق

2 ناز و عتاب شیرین از حد گذشت ترسم زاندم که مانده باشد حیران بکار عاشق

3 حرفی به هیچ مکتب ننوشته آن فرشته دیوار خانه پر شد از یادگار عاشق

4 گویند بهر عاشق بستند زلف خوبان خود نیست یکسر مو در اعتبار عاشق

1 تا کی شود نقاب رخ گل لباس من آتش زنید بهر خدا در پلاس من

2 این غیرتم کشد که چرا با چنین جمال شکری نگوید از تو دل ناسپاس من

3 با آنکه یکزمان ز برابر نمیروی گید هنوز دیده ی حق ناشناس من

4 نتوان رخ تو دید و نه بویت توان شنید دیگر برای چیست ندانم حواس من

1 شب آه و ناله از دل غمناک می زدم برق فنا بخرمن افلاک می زدم

2 از درد بلبلان خزان دیده در چمن خوناب دیده بر ورق تاک می زدم

3 در آرزوی جلوه ی گلهای آتشین از سوز سینه شعله بخاشاک می زدم

4 می زد رقم بخون رزان باد صبح و من بر اشک سرخ و روی چو زر خاک می زدم

1 ای غنچه تو چشمه ی نوش و نبات هم لعل لب تو آتش و آب حیات هم

2 پروانه ی چراغ تو دارد شب وصال نور سعادت شب قدر و برات هم

3 تا خاطرت ملال گرفت از حیات من دلگیرم از حیات خود از کاینات هم

4 از عرصه ی فراق چسان جان برون برم حیران کار خویشتنم بلکه مات هم

1 هرگز بکسی باز نشد چشم و لب تو آه ای پسر از این همه شرم و ادب تو

2 ما خود ز ندامت سرانگشت گزیدیم تا روزی دندان که باشد رطب تو

3 نزدیک رسم، رانی و از دور زنی تیر دشوار بود قصه ی من در طلب تو

4 زنجیر شود پاره و از جای رود کوه زینها که کشیدم من زار از سبب تو

آثار بابافغانی شیرازی

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی