صوفی ز کعبه رو به از بابافغانی شیرازی غزل 526
1. صوفی ز کعبه رو به خرابات کردهای
نیک آمدی بیا که کرامات کردهای
1. صوفی ز کعبه رو به خرابات کردهای
نیک آمدی بیا که کرامات کردهای
1. ای برده دل از دلبران حسنت زروی دلبری
هر گوشه سرگردان تو، صد آفتاب خاوری
1. چند بسینه از هوس داغ جنون نهد کسی
سر بکسی نمی نهی دل بتو چون نهد کسی
1. ای غنچهٔ تو در سخن از سر معنوی
نخلت کرشمهبار ز انفاس عیسوی
1. گل شکفت و هر کسی دارد هوای گلشنی
ما و داغ آتشین رویی و کنج گلخنی
1. ای شمع جمالت اثر نور الهی
رخسار دلافروز تو آیینهٔ شاهی
1. تو گفتی کز سر کوی تو رو گردان شوم روزی
ببویی قانع از آن خاک مشک افشان شوم روزی
1. تا کی ای غنچه دهن گوش بهر پند کنی
سخنی گو که زبان همه را بند کنی
1. هرسوی جلوهای گل خندان چه میکنی
خود را بهر کنار خرامان چه میکنی
1. ای حدیثت شکر ناب چه شیرین سخنی
که بشیرینی گفتار شکر می شکنی
1. دارد نسیم گل دم جانبخش عیسوی
تا بوی گل ز گلشن مقصود بشنوی
1. نه خوی نازکت از غیر دیگرگون شود روزی
نه این رشک از دل پر خون من بیرون شود روزی