بازم ز جفایی دل افگار از بابافغانی شیرازی غزل 514
1. بازم ز جفایی دل افگار شکسته
بیداد گلی در جگرم خار شکسته
1. بازم ز جفایی دل افگار شکسته
بیداد گلی در جگرم خار شکسته
1. یا رب از بستان حسنم سر و بالایی بده
توبه ی عشقم بدست ماه سیمایی بده
1. زهی روی دل افروزت چراغ منظر دیده
خیال خال هندویت مقیم کشور دیده
1. این منم هر شام چون پروانه جایی سوخته
کرده ترک جان شیرین در هوایی سوخته
1. منمای سوار گردی به عنان تو روانه
نروم ز پیش راهت به جفای تازیانه
1. کاکل به تاب رفته ز دام که جستهای
دیگر دل کدام پریشان شکستهای
1. گاهی عتاب و گاه ترحم نمودهای
گه زهر چشم و گاه تبسم نمودهای
1. باز ای فلک نتیجهٔ انجم نمودهای
دندان کین به اهل تنعم نمودهای
1. خلقی به حسن خویش گرفتار دیدهای
زان ناز میکنی که خریدار دیدهای
1. من کیستم شکستهدل هیچکارهای
سرگرم جلوهای و خراب نظارهای
1. ساقی چه سر گران به من زار گشتهای
پیمانهای بنوش که هشیار گشتهای
1. به چشم من ز دگر روزها فزون شدهای
نظر در آینه افگن ببین که چون شدهای