58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی

1 اگر یاد آرمش یکدم که از دل غم برد بیرون غمی آید که بازم بیخود از عالم برد بیرون

2 بود از مردنم دشوارتر دلسوزی همدم چه باشد گر ز بالین من این ماتم برد بیرون

3 خراش سینه افزون می کند ناز طبیبانم خوشا بیهوشیی کز دل غم مرهم برد بیرون

4 هم از نظاره اش آخر ز بیدادی شوم کشته کسی جان از بلای عشقبازی کم برد بیرون

1 خوش آن مستی که چون بر آستان او جبین مالم گهی خاک رهش بوسم گهی رخ بر زمین مالم

2 درون پردرد و لب پرخنده این حالت بدان ماند که خون دل خورم پنهان و لب بر انگبین مالم

3 مسلمانی تو هم، ای تندخو رحمی نما تا کی رخ از بهر شفاعت در ره مردان دین مالم

4 برای آنکه در دل تازه ماند زخم پیکانش ز شوق بوی زلفش بر جراحت مشک چین مالم

1 هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون چون مرا بیند رود از ناز و باز آید برون

2 چون برون آید بقصد کشتنم آن سرو ناز جان باستقبال او با صد نیاز آید برون

3 خوشدلم از سنگ بیدادش که لطف و رحمتست هر چه از چنگ بتان عشوه ساز آید برون

4 بگذرانید از سر آن کوی تابوت مرا تا بتقریب نماز آن سرو ناز آید برون

1 گرچه طور رندی و بدنامی از حد می‌برم کافرم گر شمه‌ای از حال خود بد می‌برم

2 هر زمان سنگ جفایی بر سفالم می‌خورد کوه کوه درد زین طاق زبرجد می‌برم

3 هیچ کس آگه نشد از آتش پنهان من می‌روم زین خاکدان وین داغ با خود می‌برم

4 نیش می‌گردد اگر بر نوش می‌بندم امید نی شود گر دست نزدیک تبرزد می‌برم

1 نبیند از حیا هرگز کسی دامان پاک او گواه دامن پاکست چشم شرمناک او

2 تنش در پیرهن بینند و رخسارش در آیینه همین باشد صفای عاشقان سینه چاک او

3 رقیب خیره پندارد که دارد پیش او قدری نمی داند که آن بدخوی می خواهد هلاک او

4 دلم تنگست بگذار ای معلم تا سخن گوید که بردارد غباری از دلم تقریر پاک او

1 ز غم جان می‌دهم چون دلربای خود نمی‌بینم چه درد است این که جز مردن دوای خود نمی‌بینم

2 سزد گر سر نهم در دشت و از عالم روم بیرون که در کویت من سرگشته جای خود نمی‌بینم

3 به سودای تو گشتم آنچنان بیگانه از مردم که یک کس در همه شهر آشنای خود نمی‌بینم

4 من حیران به کوی آن پری دارم تماشایی که هرگز جانب محنت‌سرای خود نمی‌بینم

1 امیدم این نبود کزین در خجل روم با داغ دل در آیم و با درد دل روم

2 عشقم سبک عیار بر آورد پیش دوست دیگر در آتش که من منفعل روم

3 بگذار تا بخاک درش میرم ای رفیق من از کجا و باغ کجا، زیر گل روم

4 مستم چنانکه در دهن تیغ آبدار با جان پر ارادت و خون بحل روم

1 تا بکی در کنج خلوت گرد بیحاصل خوریم خیز تا این سجده ها در سایه سروی بریم

2 در دل اینست کان ساعت که محرمتر شدیم تا نگه کردیم پنداری که بیرون دریم

3 در حقیقت رند و زاهد هر دو نزدیک همند مشکلست اینجا تفاوت بلکه از یک جوهریم

4 صحبت زاهد خوشست اما گلستان دلکشست چند در یک خانه بنشینیم و درهم بنگریم

1 سروت که لاله رنگ شد از باده ی زلال طوفان آتشست عیان در قبای آل

2 سر می کشد نهال قدت از دم مسیح در بوستان کیست بدین نازکی نهال

3 خوش آهویست چشم شکار افگنت ولی هرگز شکار کس نشد آن نازنین غزال

4 دُر در صدف اگر ز لطافت کند سخن یابد ز لعل و گوهر لطف تو گوشمال

1 دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم آیا کجا شد آن همه یاری که داشتم

2 چندان نمک زدی که بجان هم رسید کار در سینه آن جراحت کاری که داشتم

3 هر چند سوختیم دل از حال خود نگشت شد راست لاف پاک عیاری که داشتم

4 کاری نکرده در صدف سینه ی گلی آن گریه ی چو ابر بهاری که داشتم

آثار بابافغانی شیرازی

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی