روز از روز زبونتر از بابافغانی شیرازی غزل 467
1. روز از روز زبونتر کندم گردون بین
بخت فیروز نگر طالع روز افزون بین
1. روز از روز زبونتر کندم گردون بین
بخت فیروز نگر طالع روز افزون بین
1. لاله عطر آمیز و گل مشکین نفس خواهد شدن
بلابلانرا دیدن بستان هوس خواهد شدن
1. شود صد سوز پنهان هر دم از داغ دلم روشن
که داغ بود آیینهٔ گیتینمای من
1. مه من چند یار ارجمندان می توان بودن
دمی هم بر مراد دردمندان می توان بودن
1. ساقی در آتشم، نظری در ایاغ کن
یعنی بیار مرهم و درمان داغ کن
1. بته رسید قدح ساقیا شراب رسان
اگر حریف منی آب را به آب رسان
1. شکفت لاله، توهم عطر در شراب افشان
بجام ریز می لعل و گل دراب افشان
1. ما ناکس و تو در پی بد گفتن اینچنین
تا کی خطای ما نپذیرفتن اینچنین
1. گردم بهوا رفت چه گلگون فرسست این
خون می کند و می رود آیا چه کسست این
1. اگر یاد آرمش یکدم که از دل غم برد بیرون
غمی آید که بازم بیخود از عالم برد بیرون
1. نخل تو سرکش و دل خود کام من همان
ناز تو همچنان طمع خام من همان
1. ریخت شکوفه و مرا گریه برای او همان
غنچه شکفت و در دلم خار جفای او همان