کی بود ای گل که تنگت از بابافغانی شیرازی غزل 431
1. کی بود ای گل که تنگت در دل شیدا کشم
چند ناز سرو و جور غنچهٔ رعنا کشم
1. کی بود ای گل که تنگت در دل شیدا کشم
چند ناز سرو و جور غنچهٔ رعنا کشم
1. مدام از آتشی آشفته حالم
فغان کز اختر بد در وبالم
1. ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم
دست از مراد خویش بصد آب شسته ایم
1. ساقی خرابم از طرب دوش چون کنم
از دستت این شراب دگر نوش چون کنم
1. بیخود شدم ز آمدنت باده چون کشم
کامی از آن عذار و لب ساده چون کشم
1. کجاست دل که به شبهای تار گشت کنم
شراب نوشم و در کوی یار گشت کنم
1. ما باده را بنغمه ی ناهید خورده ایم
آب از کنار چشمه ی خورشید خورده ایم
1. ما خویش را بچنگ ملامت سپرده ایم
از لوح سینه حرف سلامت سترده ایم
1. شبی که در نظر آن طره ی خمیده کشم
هزار بار بجان بوسم و بدیده کشم
1. دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم
آیا کجا شد آن همه یاری که داشتم
1. تمام عمر اگر بر قبله ی طاعت جبین سایم
چنان نبود که در کویت شبی رخ بر زمین سایم
1. ترا گزیده برای گزند خویشتنم
هلاک میطلبم نه بیند خویشتنم