58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی

1 مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد نگشته شعله از یکجا بجای دیگر افروزد

2 درآ و خانه روشن کن که امشب مهلت عمرم بود چندانکه پیش من کسی شمعی برافروزد

3 گرم سوزد خیال شمع رخسارت از آن خوشتر که محنتخانه ی من بیتو شمع خاور افروزد

4 نیفتد بیتوام یکذره در دل پرتو شادی فلک هر چند شمع دولتم روشن تر افروزد

1 بگذشت از غرور و عتابش کسی ندید پوشیده شد چنانکه نقابش کسی ندید

2 منظور هیچ مست نشد نرگس و گلش هرگز میان بزم شرابش کسی ندید

3 آب حیات بود و لبی تر نشد ازو گل داشت سالها و گلابش کسی ندید

4 بیرون نرفت و خلق جهانند عاشقش عالم گرفت و پا برکابش کسی ندید

1 غباری کان گل از دامن به وقت رفتن افشاند بمیرم تا صبا همچون عبیرش بر من افشاند

2 کسی همچون صبا در گلشن کوی تو ره یابد که یکباره ز گرد هستی خود دامن افشاند

3 از آن رو شعله ی شوق توام افزون شود هر دم که چشم خون فشان بر آتش من روغن افشاند

4 پس از من بلبلی پیدا شود در پای هر گلبن صبا خاکسترم را چون بطرف گلشن افشاند

1 چون بمیخانه رسیدی سخن دور گذار دختر رز طلبیدی هوس حور گذار

2 بیشتر از می و معشوقه به عاشق نرسید قصه ی روضه دقیقست بجمهور گذار

3 باز کن دیده ی بیدار در آیینه ی جام نظر خلوتیان را به همان نور گذار

4 بلبلانند حریفان قدح باده طلب ساز چینی بطربخانه ی فغفور گذار

1 همه شب دارم از دل بادهٔ نابی که من دانم به گریه می‌کنم گلگشت مهتابی که من دانم

2 دل راحت طلب شد کامخواه و می ز هر ناکس کشم خواری، پی مقصود نایابی که من دانم

3 همان هرجایی و بیگانه‌خو می‌بینمت چندان که لفظ لعن می‌گویی ز هر بابی که من دانم

4 پی یک جرعه کز جام توام روزی شود یا نه کشم از زهر چشم غیر تلخابی که من دانم

1 هر دم آرایش آن عارض چون گل کشدم گه در گوش گهی رشته ی کاکل کشدم

2 از تجمل نکند بر من درویش نگاه آه از آنروز کزین ناز و تجمل کشدم

3 نتوان دید که زلفش دگری باز کند ور ببندم نظر از دور تحمل کشدم

4 من خود از کشتنیانم بهمه حال ولی نه چنان نیز که بی فکر و تأمل کشدم

1 لاله عطر آمیز و گل مشکین نفس خواهد شدن بلابلانرا دیدن بستان هوس خواهد شدن

2 ناز افزون کن که بی منت طفیل راه تست آنقدر وجهی که ما را دسترس خواهد شدن

3 اینهمه ناز و سرافرازی که دارد نخل تو میوه اش کی روزی دندان کس خواهد شدن

4 بر نمی دارم دل از لعل لبت گر خون شود این چنین شوقی نپنداری که بس خواهد شدن

1 هر زمان با خود خیال آن رخ گلگون کنم آرزوی دیدن رویت بدل افزون کنم

2 چون خیال صورت خوب تو آرم در نظر از تحیر آفرین بر خامه ی بیچون کنم

3 سر ز طاعت بر ندارم گر بعمر خود دمی سجده یی در سایه آن قامت موزون کنم

4 من که دارم صد نوا از ناله ی شبگیر خود گوش کی بر ارغنون بزم افلاطون کنم

1 می آفتست و در نظرم پر فنی چنین می رم به دست ساقی سیمین تنی چنین

2 هر لحظه بیش سوزدم آن شمع دلفروز کم بوده در چراغ کسی روغنی چنین

3 او در پی شکار و جهانی فتاده مست مردن بهست در غم صید افگنی چنین

4 از بوستان دهر نچیدم گل مراد بس بینوا برون شدم از گلشنی چنین

1 بته رسید قدح ساقیا شراب رسان اگر حریف منی آب را به آب رسان

2 بحق جام جم و آب خضر ای ساقی که جرعه یی بمن تشنه ی خراب رسان

3 چه حاجتست بشمع و چراغ چون می هست برون خرام و صراحی بماهتاب رسان

4 چو ذره از سر این خاکدان دون برخیز کلاه گوشه ی عزت به آفتاب رسان

آثار بابافغانی شیرازی

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی