رمید از خواب چشمان از بابافغانی شیرازی غزل 336
1. رمید از خواب چشمان عتاب آلوده بینیدش
بخونم تشنه لبهای شراب آلوده بینیدش
1. رمید از خواب چشمان عتاب آلوده بینیدش
بخونم تشنه لبهای شراب آلوده بینیدش
1. افزون ز صد قیامت در دل زیار آتش
دوزخ یکی و سوزد ما را هزار آتش
1. برغم من بحریفان می شبانه مکش
مسوز جان من و آه عاشقانه مکش
1. به غایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش
هزاران جان شیرین نقل در شبهای معجونش
1. کو مطربی که مست شوم از ترانه اش
دامن کشم ز صحبت عقل و بهانه اش
1. یا مرا کامی ده از لعل شرابآلود خویش
یا هلاکم کن به زهر چشم خوابآلود خویش
1. که فتاد در فراقت که نسوختی تمامش؟
اجلیست غالبا این که فراق گشته نامش
1. فغان ز بازی اسب و هوای خانه ی زینش
که باد خاک قدم صد نگارخانه ی چینش
1. از پی دل مرو و عاشق بی باک مباش
ما غم عشق تو داریم تو غمناک مباش
1. میرسد عشق و دل افسرده میآرد به جوش
آه ازین آتش که خون مرده میآرد به جوش
1. چه ترکیبست یا رب در ته پیراهن اندامش
که هوشم می رود هر جا که آید بر زبان نامش
1. من نه آنم کز لب لعل تو یابم کام خویش
خوشدلم گر جرعهای بخشی مرا از جام خویش