شراب خورد و شبیخون از بابافغانی شیرازی غزل 288
1. شراب خورد و شبیخون بعاشقان آورد
چه آفتست که احباب را بجان آورد
1. شراب خورد و شبیخون بعاشقان آورد
چه آفتست که احباب را بجان آورد
1. ز می برآمده، آن رنگ آل تا چکند
حضور عیش و غرور جمال تا چکند
1. آن گل از طرف کشت میآید
وه چه عنبرسرشت میآید
1. در هر که نیست نشأه درد تو مرده باد
هجر تو مرگ مرده دلان فسرده باد
1. دلم که همره آن مه چو ابر چست شود
گذار تا برود آن قدر که سست شود
1. تو گر زارم کشی غمخوار جان من که خواهد شد
که خواهد خواست خونم، مهربان من که خواهد شد
1. تا چند بافسون جهان بند توان بود
مردیم، درین کهنه سرا چند توان بود
1. وقتست ای حریف که می در سبو کنند
دردیکشان بمنزل مقصود رو کنند
1. خنجر کشید و عربده با اهل حال کرد
آن ترک مست بین که چه با خود خیال کرد
1. تا کی کسی بزهد و لب خشک خو کند
خضر رهی کجاست که می در سبو کند
1. خوبان خراب نرگس مستانهٔ تواَند
خود را زیاد برده در افسانهٔ تواَند
1. التفات چشم آن مشکینغزالم میکشد
مردمیها میکند کز انفعالم میکشد