58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی

1 مجاوران سر کوی یار سر بخشند خورند زهر و بخلق خدا شکر بخشند

2 چه جای باده ی لعل و مفرح یاقوت دران مقام که احباب جام زر بخشند

3 همین بود کرم دلبران باهل نظر که سیم ناب ستانند و خاک در بخشند

4 ببر امید که خوبان نه آن درختانند که گل دهند بعشاق یا ثمر بخشند

1 آنی که از تو حرف جفا می توان شنید دردت کشم که نام دوا می توان شنید

2 قدت بلند باد که بر نخل حسن تست آن گل کزو نسیم وفا می توان شنید

3 بگشای لب که هر چه تو گویی چنان کنم حکم ترا بسمع رضا می توان شنید

4 جایی که پسته ی تو زبان آوری کند دشنام تلخ به ز دعا می توان شنید

1 آمد بهار و دل بمی و جام تازه شد مهرم بساقیان گلندام تازه شد

2 هر شاخ گل ز کج کلهی می دهد نشان خوبان رفته را به جهان نام تازه شد

3 آه از فریب دهر کزین عشوه بس نکرد تا خلق را همان طمع خام تازه شد

4 از خاک کشتگان وفا خاست بوی گل داغی که بود بر دل از ایام تازه شد

1 جفای لاله رخان راحت و فراغ منست هر آنچه داغ بود پیش خلق باغ منست

2 سزد که آتش دل بر فلک زبانه کشد ازین هوی که شب و روز در دماغ منست

3 دلم ربود و در آتش فگند و گفت بناز دگر کجا رود این صید چون بداغ منست

4 دلی که طایر بستانسرای جنت بود بسی شبست که پروانه ی چراغ منست

1 خون خوردنم ز هجر تو از حد برون مباد زین تلخ باده چهره ی کس لاله گون مباد

2 آتش بسوز ناله ی مستان عشق نیست خوشدل کسی به نغمه ی این ارغنون مباد

3 ای گل خیال کشتن عاشق نه طور تست بر دامنت نشانه ی این رنگ خون مباد

4 سوزانتر از جدایی یارست رشک غیر این داغ بر جراحت عاشق فزون مباد

1 پیش ما خاطر شاد و دل غمناک یکیست حال آسوده و درد جگر چاک یکیست

2 برگ عیش دگران روز بروز افزونست خرمن سوخته ی ماست که با خاک یکیست

3 در گلستان جهانم اثر عیش نماند همچنان به که گلش با خس و خاشاک یکیست

4 ما که از خویش گذشتیم چه هجران چه وصال مردن و زیستن مردم بیباک یکیست

1 دست اجلم بر دل ماتمزده ره بست عود دلم از دود جگر تار سیه بست

2 منشور سرافرازی و گردنکشی او تعویذ دل ماست که بر طرف کله بست

3 آه از دل آن مست که چون رخش بدر تاخت اول گذر بادیه بر میر سپه بست

4 یوسف به بیابان عدم چون علم افراخت خورشید سراپرده اش از پرده ی مه بست

1 در کنج محنت این دل دیوانه خوشترست دیوانه را مقام بویرانه خوشترست

2 این قطره های اشک عقیقی زمان زمان در دیده ام ز سبحه صد دانه خوشترست

3 ای پندگو خموش که در گوش جان من یک ناله ی حزین ز صد افسانه خوشترست

4 سوزیست گرم شام و سحر شمع را ولی این سوختن ز جانب پروانه خوشترست

1 از دیده پنهان آن پری گشت و دل من خوش نکرد آن مرغ وحشی عاقبت رفت و نشمین خوش نکرد

2 نی شد بمسجد منکرم زاهد که در میخانه هم طور من بی دین و دل پیر برهمن خوش نکرد

3 از شمع خود ماندم جدا چندانکه گشتم دل سیه روشن دل پروانه یی کاین تیره مسکن خوش نکرد

4 از عاشقی شد عاقبت روزم ببدنامی سیه ترسید از روز سیه آنکس که این فن خوش نکرد

1 نه قرار دل بر من نه بزلف یار گیرد بکجا روم ندانم که دلم قرار گیرد

2 شده ام خراب آن دم که چنان میان نازک دهدم به دست و آنگه ز میان کنار گیرد

3 نبود بسوز عاشق دل مدعی ندانم که ببزم یار خود را بچه اعتبار گیرد

4 مشو ای رقیب یارش بشسکت خاکساران ز چنان گلی مبادا که دلی غبار گیرد

آثار بابافغانی شیرازی

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی