1 از جور گلرخان دل من خوار و زار شد چندان جفا کشید که بی اعتبار شد
2 ای آرزوی دیده و دل بهر دیدنت عمرم تمام صرف ره انتظار شد
3 حیرت نصیب دیده ی شب زنده دار گشت حرمان حواله ی دل امیدوار شد
4 رفتیم بیرخ تو به نظاره ی چمن بر هر گلی که دیده فگندیم خار شد
1 دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست ما خود از جور ننالیم وفای تو کجاست
2 ما به یک جلوه خرابیم و تو پروا نکنی آخر ای نخل جوان نشو و نمای تو کجاست
3 می گذاری که کشد دامن پاک تو رقیب آن همه سرکشی و جور و جفای تو کجاست
4 روزگاریست که دل بوی مرادی نشنید نافه یی از گره بند قبای تو کجاست
1 آنرا که قدم در ره صاحبنظرانست از هرچه کند قطع نظر خیر در آن است
2 خغافل مشو از حال خود ای رند خرابات یعنی نگران باش که بدبین نگران است
3 صد نقش درست آید و کس را نظری نیست چون رفت خطایی همه را چشم بر آنست
4 از طعنه ی بدخواه نرنجیم و لیکن بر دل سخن سنگدلان سخت گرانست
1 حسن تو بچشم ما نگنجد آن نور به هیچ جا نگنجد
2 باز امشبم از خیال آن روی در دیده و دل صفا نگنجد
3 بی مغز سری کز آفتابی یک ذره درو هوا نگنجد
4 یا رب چه دلست این که هرگز در وی رقم وفا نگنجد
1 باز با مرغ سحر خوان غنچه عهد تازه بست دفتر گلرا بعنوان وفا شیرازه بست
2 جذب آب و سبزه بیرون برد گلرویان شهر محتسب هر چند از غیرت در دروازه بست
3 جوش مستان و خروش رود و گلبانگ هزار زین نواها در هوا از شش جهت آوازه بست
4 اشتیاق باده چندان شد که هنگام صبوح نرگس مخمور نتواند لب از خمیازه بست
1 چه سازم وه که آن بیباک رو از مرد و زن پوشد ز چشم بد پریشانی زلف پر شکن پوشد
2 گریبان می گشاید تا کند صد رخنه در جانم بگلگشت او قبا نازکتر از برگ سمن پوشد
3 همه یوسف رخان زارند بهر آستین بوسش کسی زینان قبای دلبری در انجمن پوشد
4 بصد رنگ دگر می سوزدم آن شکل مستانه گرفتم کاکل پرتاب و چاک پیرهن پوشد
1 فروغ حسن تو از آه سوزناک منست صفای دامن پاکت ز عشق پاک منست
2 مبین خرابی حالم که زیر طاق سپهر هزار تعبیه پنهان در آب و خاک منست
3 شراب لعل ز دست حریف تلخ سخن نه آب روح فزا شربت هلاک منست
4 هزار پیرهن از رشک می شود پاره که دست او بگریبان چاک چاک منست
1 این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست خار در چشمم اگر زانها یکی چون یار هست
2 میروم صد بار در گلزار و می آیم برون وز پریشانی نمی دانم که گل در بار هست
3 از تماشای گل ده روزه بلبل را چه سود گر شمارم داغ هجرانش صد آنمقدار هست
4 طاق کسری گل شد و تاج مرصع خاک شد نام عاشق همچنان بر هر درو دیوار هست
1 من بنده ی حسنی که نشانش نتوان یافت پنهان نتوان دید و عیانش نتوان یافت
2 گنجی که ازان کون و مکانست بفریاد فریاد که در کون و مکانش نتوان یافت
3 افتاده چو دولت بکنار من درویش آن نقد که در هیچ میانش نتوان یافت
4 عنقای خیالش که شکار نظر ماست صیدیست که بی بند زبانش نتوان یافت
1 شبست و ما همه جویای می ایاغ کجاست چه تیر گیست درین انجمن چراغ کجاست
2 چه شد که باده ی ما دیر می رسد امروز حرارت نفس تشنگان داغ کجاست
3 براه میکده گم کرده ایم گوهر عقل کجاست اهل دلی تا دهد سراغ کجاست
4 نه می که گر خورم آب حیات غصه شود مفرحی که دهد یکزمان فراغ کجاست