تا رخت را سبزه در از بابافغانی شیرازی غزل 180
1. تا رخت را سبزه در گلبرگ تر پنهان بود
از تماشا سیر نتوان شد مگر پنهان بود
1. تا رخت را سبزه در گلبرگ تر پنهان بود
از تماشا سیر نتوان شد مگر پنهان بود
1. از جور گلرخان دل من خوار و زار شد
چندان جفا کشید که بی اعتبار شد
1. تو آن گلی که مه آسمان جبین تو بوسد
ملک ز سد ره فرود آید و زمین تو بوسد
1. گلی که از نفسش مشک ناب بگدازد
چرا لب شکرین از شراب بگدازد
1. مجاوران سر کوی یار سر بخشند
خورند زهر و بخلق خدا شکر بخشند
1. مدام از کشت امیدم خس و خاشاک میروید
عجب گر بر مراد من گلی از خاک میروید
1. پیش لبت که مرد که هم از تو جان ندید
یک آفریده از تو مسیحا زیان ندید
1. احبابرا ادای کلام تو می کشد
نقل درست و بحث تمام تو می کشد
1. از دیده پنهان آن پری گشت و دل من خوش نکرد
آن مرغ وحشی عاقبت رفت و نشمین خوش نکرد
1. خزان رسید و گلستان به آن جمال نماند
سماع بلبل شوریده رفت و حال نماند
1. دلم ز روز بد خویش ماتمی دارد
چه ماتمست که اندوه عالمی دارد
1. روزی فلکم پیش در او نرسانید
بختم بقبول نظر او نرسانید