1 بدان بال و پر بسته مرغ حرم علی اصغر آماج تیر ستم
2 که برخاک افتاده درآفتاب ز گوری که از بهر وی کنده باب
3 برون آمد آمن در یکتا زکان مگر از پی باره ی مشرکان
4 دوید و چو گوهر زخاکش ربود همی لب بر آن نای چاکش بسود
1 درآن دم نگه کرد بانوی دین سوی شاه دین سید الساجدین
2 بدیدش به پشت هیون پای بند همی لرزد اندام او بند بند
3 شدی خیره بر پیکر پاک باب ز بیننده کرده روان رود آب
4 چنان بروی اندوه و غم گشته چیر که گردیده رنگش بسان زریر
1 چو آن زاری از آل احمد (ص) بدید ز رخ پرده ی شرم یکسو کشید
2 ز ایمان خود شست یکباره دست همه نام اسلام را کرد پست
3 بفرمود تا پیش چشم زنان برآرند تیغ ستم از میان
4 سر گشتگان را ببرند خوار هم آنسان که او گفت کردند کار
1 گرفتند با آن اسیران سپاه به نزدیکی کوفه، آرامگاه
2 سر شاه را خولی نابکار گرفت و سوی کوفه شد رهسپار
3 بدش خانه، فرسنگی از کوفه دور همی تاخت تا خانه ی خود ستور
4 دو زن داشت آن مرد کافر نژاد یکی بد نهاد و یکی پاکزاد
1 وز انسو سه روز و دو شب جسم شاه بد افتاده برخاک آوردگاه
2 دراین کار حق را چنین بود راز که بر جسم شه خوانده آید نماز
3 نخستین خداوند بر وی درود فرستاد و زان پس بیامد فرود
4 همه روح پاکان و پیغمبران سروشان و فرخنده فر رهبران
1 همانا که فرزند آن شهریار که بد سالیان شاه درآن دیار
2 دگر باره آهنگ آنجا کند که بر تختگاه نیا، جا کند
3 به همراه وی بانوان حرم که بودند درکوفه بس محترم
4 همه کوفیانش پذیره شوند ابا نای و سنج و تبیره شوند
1 سر از برج محمل چو مهر از سپهر برون کرد و گفتا پر از خشم چهر
2 که هان ای گروه تبه روزگار که پیوسته تان بر کژی رفته کار
3 چه دارید افغان و زاری؟ خموش ببندید دم باز دارید گوش
4 ز فرمان بانو، سپاه ستم بماندند برجای خود بسته دم
1 خدا و نبی را به پاکی سرود یکی خطبه چونان که باید سرود
2 بسی مدح گفت از نیا و پدر سپس گفت: ای مردم بد گهر
3 خداوند دانای راز نهان پی آزمون آفرید این جهان
4 شما را به ما آزمایش نمود برست آنکه ما را نیایش نمود
1 پی خود ستایی زبان برگشود دو بیتی به تازی زبان بر سرود
2 که از تیغ ما کشته شد بوتراب سر زاده گانش در آمد به خواب
3 ببستیم چون مردم ترک و زنج زنان و را دست دادیم رنج
4 خروشید بانو به وی گفت: هان چه گفتی که سنگت رسد بردهان
1 بمویید یک لخت و آنگاه گفت که ای کوفیان مرگتان باد جفت
2 حسین علی (ع) رانمودید خوار خود و یاورانش بکشتید زار
3 بریدید سراز تنش تشنه کام به غارت ببردید مالش تمام
4 نمودید اهل حریمش اسیر همان کودکان و را دستگیر