سرشاه از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 82
1. سرشاه را گفت آن نابکار
نمایند بر نیزه ای استوار
1. سرشاه را گفت آن نابکار
نمایند بر نیزه ای استوار
1. چو ابلیس دون جا به منبر نمود
خدا و پیمبرش را بر ستود
1. به دست نوندی فرستاد تیز
به یثرب یکی نامه بنوشت نیز
1. یکی نامه آمد به ابن زیاد
ز نزد یزید آن سر هر فساد
1. به نزدیک منصور الیاس بر
فرستاده ای رفت و دادش خبر
1. دهی بود آباد در پشت کوه
سپردند ره سوی ده آن گروه
1. در آن دم یکی گفت با آن سپاه
که نصر حرامی یل رزمخواه
1. بدی عسقلان را یکی مرزبان
که یعقوب بد نام آن بد گمان
1. ز بهر پذیره برون تاختند
غو شادمانی بر افراختند
1. ز کوفه همی تا به شهر دمشق
شگفتی بسی از سر شاه عشق
1. به گاهی که دژخیم بر گاه بود
به مجلس در آمد بدادش درود