چو از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 70
1. چو آن زاری از آل احمد (ص) بدید
ز رخ پرده ی شرم یکسو کشید
1. چو آن زاری از آل احمد (ص) بدید
ز رخ پرده ی شرم یکسو کشید
1. گرفتند با آن اسیران سپاه
به نزدیکی کوفه، آرامگاه
1. وز انسو سه روز و دو شب جسم شاه
بد افتاده برخاک آوردگاه
1. همانا که فرزند آن شهریار
که بد سالیان شاه درآن دیار
1. سر از برج محمل چو مهر از سپهر
برون کرد و گفتا پر از خشم چهر
1. خدا و نبی را به پاکی سرود
یکی خطبه چونان که باید سرود
1. پی خود ستایی زبان برگشود
دو بیتی به تازی زبان بر سرود
1. بمویید یک لخت و آنگاه گفت
که ای کوفیان مرگتان باد جفت
1. که هان ای گروه ستمگر خموش
یکی سوی من باز دارید گوش
1. به ناگه برآمد زکوفه خروش
نوای دف و چنگم آمد به گوش
1. نشست از بر تخت آن زشت کیش
سران را زهر دوده بنشاند پیش
1. چه دندان و لب؟ آنکه خیرالبشر
بدان بوسه می داد شام و سحر