1 یکی بد یهودی به یثرب دیار یکی دختر بود بیمار و زار
2 ز پیسی سراپاش رنجور بود همش هر دو بینندگان کور بود
3 زشهرش کسان کرده بودند دور درآن باغ بد جای آن دخت کور
4 پدر بود و بس یار و غمپرورش که هرشب ز شهر آمدی در برش
1 چو بشنید آوای او دخت شاه که بد فاطمه نام آن بی پناه
2 تن نازکش زار و رنجور بود غمین بود کز باب خود دور بود
3 همه روزه اش دیده بر راه بود شبان، پیشه اش ناله و آه بود
4 اگر یک زمان خویش را خفته دید روانش همی خواب آشفته دید
1 چو از غارت خیمه های حرم بپرداخت سالار اهل ستم
2 تن آسان بیامد به خرگاه خویش نشست و سران را نشانید پیش
3 دل آسوده از کار ناورد و جنگ بشستند از خاک و خون تیغ و چنگ
4 وزان سوی آل رسول امین پراکنده ماندند در دشت کین
1 که از رفتنش عرش شد پر خروش دل قدسیان اندر آمد به جوش
2 غمین گشت شاه رسل در بهشت برون شد از آن پای، برخاک هشت
3 بیفتاد دست ولایت زکار بشد پنجه از ساعت کردگار
4 ندانم چسان می سرایم منش که دارد زبان بیم از گفتنش
1 سپهدار کفر اندر آمد به دشت به هرسوی آن سوی پهنه، یکسر بگشت
2 ز یاران خود هر کجا کشته دید یکایک یه یکسوی میدان کشید
3 بشوییدشان زآب و پوشاند برد نه برخاک بردست آتش سپرد
4 ولیکن تن شاه و یاران اوی بماندند برخاک بی شستشوی
1 که هان ای شهنشاه آخر زمان که بر تو درود آید از عرشیان
2 حسنیت (ع) بود این تن باژگون دو صد پاره آغشته با خاک و خون
3 که ببرید از پشت دشمن سرش ردا برد و دستار از پیکرش
4 ز پوشش تهی، پیکر پر زخاک وزد باد، پوشد به وی گرد و خاک
1 در این بود بانو که آمد ز راه سکینه، گل باغ آغوش شاه
2 بگفتا: که ای عمه این کشته کیست؟ که از زخم، جسمش پدیدار نیست
3 بفرمود: کاین پیکر باب توست که گریان براو چشم بی خواب توست
4 سکینه چو بر آرزو یافت دست بیامد برش با دو زانو نشست
1 بیامد به بالین پور جوان بیفتاد بر خاک زار و نوان
2 هم آغوش شد سرو آزاد را به زاری برافراخت فریاد را
3 بزد بوسه بر پا و دست و سرش بدان هر دو گلبرگ از خون ترش
4 ببوسید لعل شکر پاسخش ببویید آن سنبل فرخش
1 یکی گفتی ای سرو بستان من بپرورده از شیر دامان من
2 که بنمود دور از کنار منت؟ که رنگین به خون کرد زاینسان تنت؟
3 که بر نو جوانیت رحمت نکرد؟ مرا کرد همخوابه ی داغ و دود
4 یکی گفتی ای از حسن (ع) یادگار سرور دل مادر داغدار