به از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 47
1. به هر سو دمان همچو باد دمان
به بوی سلیمان آخر زمان
1. به هر سو دمان همچو باد دمان
به بوی سلیمان آخر زمان
1. سمندی بدیدند بی شهسوار
خروشان و گریان چو ابر بهار
1. پدر کشته دخت رسول انام
سکینه، شکیب روان امام
1. سر بانوان بهشت برین
مهین پرده گی دخت ضرغام دین
1. بگویم کنون کان بد اختر سپاه
چه کردند چون کشته گردید شاه
1. زخرگه برون آمدم با شتاب
دلی پر ز آتش دو دیده پر آب
1. یکی داستان دیده ام جانگزا
ز گفت مهین دخت شیر خدا
1. بینم که آن مردم پر زکین
چه سازند با آل حبل المتین
1. عمر چون ز خرگاه شه گشت دور
بگفتا به آن مردم پر غرور
1. نبد هیچ کس نزد آن کشتگان
نه دشمن، نه غمخوار و نه پاسبان
1. پس از غارت خیمه ی شهریار
ز لشگر سپهدار بد روزگار
1. از آن پس که شد کشته آن شاه فرد
بد اندیش با وی بکرد آنچه کرد