1 گرفتی همی از زمین، گرم خاک فشاندی به زخم تن چاک چاک
2 به شکرانه پوزش بیاراستی شکیب از خدای جهان خواستی
3 به ناگاه اهریمنی تیغ زن سراپا به آهن پوشیده تن
4 پر از زشتی و خالی از خوی نیک که بد نام او ضرعه بن شریک
1 تنی دید مانند لاله ستان پر از غنچه ی ناوک جانستان
2 ز خونش به هر سو روان جویبار زمین بلا را شده آبیار
3 چو نیکو خداوند خود را شناخت به گردون سهیلی زغم برفراخت
4 فرو ریختش از دو بیننده اشک تو گفتی که بر روی بسته دو مشک
1 یکی پور بودش به پرده سرای سمن بوی، گل روی و خورشید رای
2 دل شاه آکنده از مهر او رخ روشنش تازه با چهر او
3 نرفته بر او سال بیش از چهار کجا خوانده عبداللهش شهریار
4 درآن دم دلش کرد یاد پدر زخرگه سوی پهنه بنهاد سر
1 زهر سو بدو ناکسان تاختند گشادند پیکان و تیغ آختند
2 گرفتند گردش سران سپاه ازاین گفته جویم به یزدان پناه
3 بزد خولی آن زشت ناپاکخوی یکی نیزه بر سینه ی پاک اوی
4 سپس حجر حجاز تیری زکین زدش بر دهان مسیح آفرین
1 در آن دم پی دیدن روی شاه برون ناگهان آمد از خیمه گاه
2 یکی پرده گی دختری از رسول که بد از بزرگی چو مامش بتول (س)
3 یکی پرده گی پرده دارش سروش به نه پرده ی چرخ از وی خروش
4 نکرده بدو آفرینش نگاه ندیده بدو خیره خورشید و ماه
1 وزانسو عمر، پور بدخواه سعد به لشگر خروشید مانند رعد
2 که تا چند این بردباری به کار؟ سرآرید این خسته را روزگار
3 یکی از شما سر،کند زو جدا که یک لشگر از رنج گردد رها
4 بسی گفت و از وی نپذیرفت کس بماندند برجا بریده نفس
1 چو فرمان بود از امامان پاک که گوییم از این ماتم هولناک
2 بگویم و گرنه مرا بد گریز ازاین گفته گرمی شدم ریز ریز
3 تو نیز ای نیوشای آوای من چو آهنگ غم برکشد نای من
4 نگهدار دل را به چنگ سکون که از دیده با خون نیاید برون
1 که جز من کسی مرد این کار نیست به نزد من این کار، دشوار نیست
2 منم آنکه خون بارد از دشنه ام به خون حسین علی (ع) تشنه ام
3 بود گرچه نوباوه ی مصطفی (ص) ولی چون پدر باشدش مرتضی (ع)
4 من از کشتن او ندارم دریغ بیندازم از پیکرش سر به تیغ
1 به هر سو دمان همچو باد دمان به بوی سلیمان آخر زمان
2 پی جستجوی خداوند خویش گرفته ره قتلگه را به پیش
3 تن کشته گان را همی کرد، بوی روان کرده برره زچشمان دو جوی
4 همی برزد از پرده ی دل خروش نهاده سپه بر به آواش، گوش
1 سمندی بدیدند بی شهسوار خروشان و گریان چو ابر بهار
2 زناوک برآورده چو مرغ، پر زخون کرده برگستوانی به بر
3 تن پیلوارش شده رنگ رنگ چو پر تذروان و چرم پلنگ
4 بریده ستام و گسسته لگام بیامد باستاد نزد خیام