زدورش از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 24
1. زدورش چو عمر و بن حجاج دید
بدان رودبانان خروشی کشید
1. زدورش چو عمر و بن حجاج دید
بدان رودبانان خروشی کشید
1. دویدند یکسر برون با شتاب
گرفتند شه را عنان و رکاب
1. بیامد به بالین او کرد جای
به زانو گرفت آن سر عرش سای
1. بیامد در آن لحظه با اشک وآه
نوان شهربانو به نزدیک شاه
1. نشست از بر باره ی تیز گرد
دگر باره آهنگ پیگار کرد
1. چو درویش از خویشتن رسته ای
دل اندر ره نیستی بسته ای
1. زخلق جهان رشته بگسیخته
به خاک آبروی هوس ریخته
1. یکی پیک پیکان اجل سوی او
دوانید کای شه نوانی مجو
1. یکی نقطه شد میمنه و میسره
ز شمشیر شه گرد آن دایره
1. دم واپسین من آمد فراز
بیایید و سیرم ببینید باز
1. به ناگه خروشی ز خرگاه خاست
یک ویله از بانوان گشت راست
1. ره پویه بر بارگی بسته شد
همه صف به بدخواه بگسسته شد