از آن سروران شبل شیر خدای
سپهدار عباس رزم آزمای
به پوزش چنین گفت با شه سخن
که ای خاک پای تو دیهیم من
مرا بسته عشقت به یک تار موی
که بربسته شد راهم از چار سوی
کهین بنده در پیش تخت توام
به زنهار بیدار بخت توام
مران با وفا بنده ای را چو من
مکن سرو یازنده را از چمن
پس از آن جهانجوی پاکیزه خوی
بدانسان سرودند اخوان اوی
ز کردار مسلم به هر دوجهان
شما سرفرازید و روشن روان
ازیدر هم اکنون سپارید گام
سوی تربت پاک خیرالانام
پس ازتو نخواهیم پاینده گی
که نفرین سزد بر چنین زنده گی
پی یاری ات تا سر آید زمان
همه بسته داریم محکم میان
نه ماییم از دوده ی شیر حق؟
که بازوی دین بود و شمشیر حق؟
پسندی که بردوده ی پاک ننگ
زما آید ای شاه پیروز جنگ
نبسته است از شش جهت ره به ما
چه گوییم درپاسخ خلق باز
چو کردند ما را نکوهش طراز
که رفتید با داور خود حسین
کزو بودتان فخر در عالمین
چو پیش آمدش کارو رنجی بزرگ
سپردید اورا به چنگال گرگ؟
چو اندر وفا دیدشان استوار
بدیشان بخواند آفرین شهریار