1 نیارم بگویم چه ویرانه ای چه پرسوک جایی و غمخانه ای
2 ستم ها که برآل احمد(ص) گذشت دران تنگ ویرانه از حد گذشت
3 نه فرشی دران خانه نه بستری نه سقفی دران مانده و نه دری
4 نبود اندر آن خانه جز درد و داغ نه نان و نه آب و نه فرش و چراغ
1 نگویم به آن چوب دستی چه کرد که قلب نبی زان شود پر ز درد
2 همی گفت دارم ازین سر عجب کزین خوب تر نیست دندان و لب
3 یکی مرد ز اصحاب خیرالانام که خود ثمره و جندبش بود نام
4 درآنجای بد دید تا او چه کرد خروشید بروی که ای زشت مرد
1 بدآنجا و آن گفتگو را شنید بگفتا بدان زشت روی پلید
2 که ای میر این سر بگو زان کیست مر این پیر را یاری از بهر چیست
3 بگفتا یکی بود ز اسلامیان که بر بسته بد پاس دین را میان
4 همیخواست گردد در اسلام، شاه ولیکن نبود اندر این پایگاه
1 بگفتا که ای کار فرمای شام بیندوختی بهر خود زشت نام
2 یکی داستان گویمت می شنو وزان پس به هر ره که خواهی برو
3 یکی ژرف دریا بود در فرنگ چو دریای چرخ برین، نیل رنگ
4 زجوش و خروشش فلک درستوه همی موج خیزد ازو کوه کوه
1 کسی باسر بی تن آورده جنگ؟ ز تو نام شاهان درآمد به ننگ
2 همین سرکه با چوب آزاری اش گمانم که چون خویش پنداری اش
3 بد او زیب آغوش خیرالبشر بپرورده زهرا (س) چو جانش ببر
4 یکی داستان دارم از وی به یاد شنو تا بدانی که از تو چه زاد
1 ببردندشان بسته دریک کمند همه زار و گریان و بازو به بند
2 بپوشیده با آستین روی خویش فکنده سر از شرم دشمن بپیش
3 یکایک از ایشان بپرسید نام همی تا رسید او به دخت امام
4 بپرسید کاین دخت موینده کیست گرفته برخ دست خود بهر چیست
1 به پا خاست چون باب خود بوتراب یکی خطبه برخواند نغز و صواب
2 سپس روبه وی کرد و گفت ای یزید درست است گفته آنچه رب مجید
3 که آن تیره جانان دل بی فروغ که خوانند آیات ما را دروغ
4 بخندند برگفته ی ایزدی بود زشت اندامشان زان بدی
1 بفرمود باشد علی (ع) نام من پدرم آن شه کشته دور از وطن
2 بداختر بگفتا که پور حسین (ع) علی (ع) آنکه زو بد سرور حسین (ع)
3 شنیدم که یزدانش درکربلا بکشت و رها شد ز رنج و بلا
4 بفرمود او بود مهتر زمن که شد کشته از تیغ زشت اهرمن
1 چو آمد به محراب اندر نشست خطیبی به فرمان آن خود پرست
2 برآمد به منبر چو ابلیس دون خدا و نبی را ستود او فزون
3 به یزدان چو لختی نیایش نمود به آل امیه ستایش نمود
4 وزان پس بسی زشتی و ناسزا بگفتا به شیر خدا مرتضی (ع)