گه از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 93
1. گه شادمانی است نی روز پند
زبان را این گفتگوها ببند
1. گه شادمانی است نی روز پند
زبان را این گفتگوها ببند
1. بدان پیر مرد ستوده تبار
ز اصحاب پیغمبر تاجدار
1. همی خواست آن مرد فرخنده پی
سوی بیت مقدس کند راه طی
1. پرستشگهی بود نزدیک راه
به درگاه آن کینه گستر سپاه
1. نیارم بگویم چه ویرانه ای
چه پرسوک جایی و غمخانه ای
1. نگویم به آن چوب دستی چه کرد
که قلب نبی زان شود پر ز درد
1. بدآنجا و آن گفتگو را شنید
بگفتا بدان زشت روی پلید
1. بگفتا که ای کار فرمای شام
بیندوختی بهر خود زشت نام
1. کسی باسر بی تن آورده جنگ؟
ز تو نام شاهان درآمد به ننگ
1. ببردندشان بسته دریک کمند
همه زار و گریان و بازو به بند
1. به پا خاست چون باب خود بوتراب
یکی خطبه برخواند نغز و صواب