1 چوشد غارب ترک سوی بهشت دگر نامداران فرخ سرشت
2 تناتن به رزم سپه تاختند روان برخی جان شه ساختند
3 بجز هاشمی زاده گان کس نماند که یارد به بدخواه شه تیغ راند
4 به نام سرافراز خویشان شاه برافراشت چتر شهادت به ماه
1 امیر سپه دید چون رزم اوی بترسید از آن شیر پرخاش جوی
2 فراری گوی بود درآن سپاه که شمشیر زن بود وناورد خواه
3 بدش نام قدام پور اسد که نفرین رسادش به روح و جسد
4 ورا خواند نزدیک و بااو بگفت که بیغاره با ما شد امروز جفت
1 به مینو چو عبدالله پاک تاخت برادرش بازوی مردی فراخت
2 جوانی محمد نکو نام او به مردی سپهر حرون رام او
3 ازآن پس که بخت خود آشفته یافت برادرش را تن به خون خفته نیافت
4 بنالید ودستوری از شاه جست به میدان شدو پهنه ازخون بشست
1 چوفرخ گهر جعفر بن عقیل بدید آن که پور برادر قتیل
2 زخشم آمدش دل چو دریابه جوش زداغ برادر پسر زد خروش
3 به فرمان شه سوی پیگار تاخت همه رزمگه پر تن کشته ساخت
4 سوار و پیاده بسی کرد پست سپس خود هم ازاین جهان رخت بست
1 وزآن پس دو نوباوه حیدر نژاد که شان باب عبدالله پاک راد
2 یکی عون و دیگر محمد به نام نهادند مردانه در رزم گام
3 بدادند چون داد نام آوری نمودند چون خال را یاوری
4 ازین دامگاه فنا تاختند به خلد اندر آن جایگه ساختند
1 کنون رزم عبدالله بن حسن بباید شنودن ز گفتار من
2 که درچهره انباز بد ماه را برادر پسر بد شهنشاه را
3 یکی تازه شاخ از نهال رسول (ص) یکی نغز میوه ز باغ بتول
4 دلاور چو فرخ نیاکان خویش سرافراز مانند پاکان خویش
1 جوان تاخت یکران به دشت ستیز به هیکل فکنده یکی تیغ نیز
2 یکی نیزه بر کف چو بالای خویش سلاح دگر ز آنچه بایست بیش
3 برآراسته تن به رخت نبرد بدانسان که شاید زمردان مرد
4 عنان بر چپ و راست لختی بتافت زمین از پی باره گی برشکافت
1 چو پور برادرش رادید شاه که افتاد تنها میان سپاه
2 دمان از پی یاری اوسه مرد زیاران روان سوی پیکار کرد
3 محمد یکی بود پور انس ندیده به مردی چو او چشم کس
4 دگر زاده ی (بودجانه ) که بود و اسد نام آن شیر با کبر و خود
1 دمان زان سپس سبط خیرالانام بیامد به بالین فرخ غلام
2 تن پاک او از زمین برگرفت ابر پیش زین تکاور گرفت
3 چو لختی بدین گونه پیمود راه که او را برد نیمه جان نزد شاه
4 چمان چرمه ی او زره باز ماند چنان کش نیارست شهزاده راند
1 هماورد جست از سپاه گران نیامد به رزمش کس از کافران
2 به لشگر سپهدار دشنام داد بسی بر به بیغارشان کردیاد
3 نپذرفت ازو کس که آید به جنگ نهفتند مر نام را زیر ننگ
4 یکی بد کنش پیش بنهاد گام که بد پور احجار و یوسف به نام