پس از رزم حجاج مسروق راد از کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 35
1. پس از رزم حجاج مسروق راد
زعابس سخن کرد بایست یاد
1. پس از رزم حجاج مسروق راد
زعابس سخن کرد بایست یاد
1. زهر سو گروهی براو تاختند
سنان برکشیدند و تیغ آختند
1. چو آن خواجه و بنده ی پاکدین
گرفتند جا در بهشت برین
1. پس از آن نوبت به غارب رسید
که بودش دل شیر و دیدار شید
1. چوشد غارب ترک سوی بهشت
دگر نامداران فرخ سرشت
1. امیر سپه دید چون رزم اوی
بترسید از آن شیر پرخاش جوی
1. به مینو چو عبدالله پاک تاخت
برادرش بازوی مردی فراخت
1. چوفرخ گهر جعفر بن عقیل
بدید آن که پور برادر قتیل
1. وزآن پس دو نوباوه حیدر نژاد
که شان باب عبدالله پاک راد
1. کنون رزم عبدالله بن حسن
بباید شنودن ز گفتار من
1. جوان تاخت یکران به دشت ستیز
به هیکل فکنده یکی تیغ نیز
1. چو پور برادرش رادید شاه
که افتاد تنها میان سپاه