چو از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 72
1. چو نیمی گذشت از شب دیوسار
جهان چون دل اهرمن گشت تار
1. چو نیمی گذشت از شب دیوسار
جهان چون دل اهرمن گشت تار
1. ستمکار حارث کمندی به دست
بهم برد و بازوی طفلان ببست
1. سبک تیغ بگرفت آن بدگمان
روان گشت از خشم زی کودکان
1. ز پای اندر افتاد سرو جوان
شدش برزمین ازگلو خون روان
1. سبک تاخت زی پور مرجانه شاد
به نستوده کار خودش مژده داد
1. ببر این جفا جوی راسوت دشت
بدانجا که این هر دوتن کشته گشت
1. تو ای قید هستی چه بندی مرا؟
که رنج دل مستمندی مرا
1. کنون راز بشنو ز شاه امم
که چون کرد قصد عراق از حرم
1. همان شب که اندر سحرگاه آن
بسیج سفر کرد شاه جهان
1. سحر چون بدین بختی گرم ساز
درخشنده خورشد عماری طراز
1. وزان پس نهاد ابن عباس گام
به درگاه فرزند خیر الانام