1 کنون راز بشنو ز شاه امم که چون کرد قصد عراق از حرم
2 گذشته بد از ماه شعبان سه روز که شد روی شه مرز بطحا فروز
3 درآن جایگه بود ماهی چهار همی بد پرستشگر کردگار
4 ازآن پس که ذیحجه آمد فراز شه دین زبطحا سفر کرد ساز
1 همان شب که اندر سحرگاه آن بسیج سفر کرد شاه جهان
2 شتابان بیامد به نزدیک شاه محمد برادرش با اشک و آه
3 بدو گفت کای برخلایق امام شناسی تو خود کوفیان راتمام
4 تو دیدی چه کردند با مرتضی (ع) چسان کینه جستند با مجتبی
1 سحر چون بدین بختی گرم ساز درخشنده خورشد عماری طراز
2 به فرمان شاهنشه رهنمون نهادند هودج به پشت هیون
3 چو از ساربانان حدی گشت راست محمد سراسیمه ازجای خاست
4 بزد دست و جامه به تن بر درید خروشان به نزد برادر دوید
1 وزان پس نهاد ابن عباس گام به درگاه فرزند خیر الانام
2 بسی لابه درترک رفتن نمود ولیکن برشه نبخشید سود
3 چو او رفت زی قدوه ی اهل خیر روان گشت عبدالله ابن زبیر
4 به نزدیک آن شه بسی لابه کرد که شاها مشو از حرم ره نورد
1 زعبدالله بن سنان این خبر بدین سان نوشتند اهل سیر
2 که او گفت روزی که شاه حجاز سفر رازبطحا زمین کرد ساز
3 شدم تا ببینم جمالش همی همان دستگاه و جلالش همی
4 چو رفتم بدانجا که بودش سرای بدیدم یکی درگه عرش سای
1 بیامد یکی کاروان گشن درآن سرزمین از دیار یمن
2 یکی کاروان بود آراسته همه بارشان هدیه و خواسته
3 فرستاده بد هدیه هارا تمام امیر یمن بهر دارای شام
4 یکی آمد و نزد دارای راز همه راز آن کاروان گفت باز
1 یکی نامه بنوشت بس دلپذیر برشه به مشک و گلاب و عبیر
2 بدان نامه بر لابه بسیارکرد کزین ره که رفتی شها بازگرد
3 دو فرزند بودش چو ماه تمام یکی را محمد یکی عون –نام
4 مرآن نامه را با دو پور جوان سوی شاه دین کرد زان پس روان
1 ازو نامه عبدالله نامدار چو بگرفت بر باره گی شد سوار
2 به همراه یحیی بپیمود راه همی تا رسیدند نزدیک شاه
3 چو بردند بر داور دین نماز بدادنش آن نامه ی سر- فراز
4 شهنشه چو آن نامه را باز خواند ابا آن دو پاسخ بدین گونه راند:
1 ازآن جایگه نیز بسپرد راه به امر جهان آفرین با سپاه
2 چو آن شهریار فراز و نشیب بیامد به نزدیک آب عذیب
3 بفرمود قیلوله درنزد رود چو بیدار شدناله ازدل گشود
4 علی اکبر آن سوگواری چو دید شتابان برباب فرخ چمید
1 شنیدم که در ثلعبیه ز راه تنی دو رسیدند نزدیک شاه
2 یکی نوجوانی چو سرو بلند دگر مادر پیر آن ارجمند
3 بگفتند شاها بسی سال هست که هستیم ماهر دو عیسی پرست
4 چو دیدیم این فر و جاه تو را همان حشمت و دستگاه تو را