چو از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 48
1. چو شد تیغ خورشید زرین حسام
نهان درنیام شبه گون شام
1. چو شد تیغ خورشید زرین حسام
نهان درنیام شبه گون شام
1. مرآن نیک زن را یکی پور بود
که جانش بر دیو مزدور بود
1. از آن تنگ کاشانه بر پای خاست
وزان نیک زن جوشن رزم خواست
1. برآهیخت برنده تیغ ازنیام
چو تندر خروشید و برگفت نام
1. فرستاد وزان تیره دل یار خواست
به پیکار مسلم مددکار خواست
1. چو آمد به بدخواه این آگهی
چنان شد کش آید تن از جان تهی
1. به ناوردگه چون فرازآمدند
زهر گوشه درترکتاز آمدند
1. چو دیو دمان ازکمینگاه جست
بیفراشت با تیغ خونریز دست
1. زبس خسته بدآن ستوده نژاد
دمی پشت مردی به دیوار داد
1. به مسلم خروشید کای نامدار
تو را داد سالار ما زینهار
1. بکندش یکی چاه در رهگذر
به سر برش گسترد خاشاک و خار
1. کشان روزبانان به بند اندرش
بردند زی مرد بد گوهرش