به از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 37
1. به ایوان مختار بردند رخت
که بد دوستدار شه نیکبخت
1. به ایوان مختار بردند رخت
که بد دوستدار شه نیکبخت
1. پس آنگه به بیعت گشادنددست
به دست خدا در نهادند دست
1. بزرگان که بودند درآن دیار
به پور معاویه بر دوستدار
1. به پور زیاد آن بد اندیش دیو
رسانید فرمان شامی خدیو
1. ز گرد ره آن بد نژاد پلید
به نزدیکی کوفه چون دررسید
1. گروهی که بد اهرمنشان دلیل
شکستند پیمان پور عقیل
1. زن هانی اندر پس درشنید
مراین راز و رنگ ازرخ او پرید
1. چو یکچند بگذشت وزان نامور
بجست و نیامد به دشمن خبر
1. بدین سوی لختی قدم رنجه ساز
شنو آن سخن ها و برگرد باز
1. به مذحج نژادان رسید آگهی
که کاخ مهی شدز هانی تهی
1. برفت و بیامد فرستاده زود
بدو برشمرد آنچه بگذشته بود