1 با خرد گفتم که ای فرزانه پیر کاردان کیست آن کو را توان از خسروان گفتن کریم
2 گفت اکنون شاه ابوبکر علی باشد که هست خسروی کو را توان ز اهل جهان گفتن کریم
3 از برای نظم کار ملک و دین پاینده باد عمر او در کامرانی تا توان گفتن کریم
1 آصف ثانی علاء ملک و دین کو را خطاب مینویسد منشی گردون وزیر خافقین
2 صاحب صاحبقران آنحاکم فرمانروا کامتثال حکم او باشد فلک را فرض عین
3 آن سرافرازیکه در راه معالی قدر او از بلندی زیر پای آورد فرق فرقدین
4 کار ساز ملک و دین و قهرمان کلک و تیغ آنکه گشت از کلک و تیغش ملک دین با زیب و زین
1 مدتی در پی هوی و هوس عرصه بر و بحر پیمودم
2 روز ننشستم از طلب نفسی شب زمانی ز فکر نغنودم
3 چون برین مدت مدید گذشت که ز اندیشه مغز پالودم
4 گشت مرآت دل چنان روشن که یکی نقش راست بنمودم
1 یک نصیحت بشنو از من کاندران نبود غرض چون کنی رای مهمی تجربت از پیش کن
2 طاعت فرمان ایزد شفقتی بر خلق او در همه حال این دو معنی را شعار خویش کن
3 کارت ار دائم تواضع بود با خورد و بزرگ منصبت گر بیشتر گشتست اکنون بیش کن
4 آب در حلق ضعیفان از کرم چون نوش ساز موی بر اندام خصم از بیم همچون نیش کن
1 تریاق و ارقمست مرا بر سر زبان این قسم دشمنان بود آن حظ دوستان
2 کمتر ز نحل می نتوان بود کان ضعیف هم نوش را محل شد و هم نیش را مکان
3 بحریست خاطرم که چو برخاست موج او گاهی نهنگ و گه صدف افکند بر کران
4 طبع من ار نه ابر بهارست پس چرا کردند با هم آتش و آب اندرو قران
1 آنم که بندگی نکنم حرص و آزار آزادگیست رسمم و این خود سزد ز من
2 حقا که بر سر افسر شاهی نبایدم گر بیم آن بود که صداعی رسد ز من
3 شادی نمای هستم و از دولت زمان غم نیز هم نمیخورم از محنت ز من
4 اکنون زمانه گر چه شمار-از کسی نیافت کز جهل فرق می نکند کیل را ز من
1 شنیدم از سر منبر مذکری میگفت رضای حق طلبی باش بر سر تسلیم
2 بطاعت آنکه تف آتش هوا ننشاند کجا رسد بلب آب کوثر و تسنیم
3 خدای عزوجل از فرائضی که نهاد غریم ماست که باید گذاشت حق غریم
4 اگر چه موعظتش عین حکمتست و لیک همیدهد کرم ایزدی مرا تعلیم
1 فراق حضرت گردونجناب سرور عهد مرا چو فرقت روح از تنست و نور از چشم
2 گرم ز چشم رود نور و جان ز تن شاید چو گشت طلعت جان پرور تو دور از چشم
1 بمن رسید که بحر علوم در گه موج گهر فشاند بساحل برای تربیتم
2 سر افاضل ایام فخر ملت و دین که اوست بلبل دستانسرای تربیتم
3 هوای تربیتم کرد و میل خاطر او بحال بنده بود منتهای تربیتم
4 ضمیر روشن او شد بچشم سرور عهد بسان آینه صورت نمای تربیتم
1 گر بمنت بر کفت لعلی نهد فیروز شاه گر خراج ملک هندوستان بود مستان ازو
2 ور محبی از محبت بر کفت کاهی نهد منت کوه احد بر گیر و خوش بستان ازو